شهر برازجان

برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

تیتکی به گذشته پکورا و پکورا پزی در برازجان

الف.م
شهر برازجان برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

تیتکی به گذشته پکورا و پکورا پزی در برازجان

حسین برازجانیخواستگاه پکورا pecura بانامهای مناطق دیگر/پیکورا ، پاکودا ، باکودی ، بهجی، بهاجیا، پورا وپوناکو وچوپ و... و به گفته بوشهری ها که برای مزاح می گویند غم پرون یا افاغنه گردکی، از شبه قاره هندوستان و ایالت گجرات یا گوجرات و ایالت مرکزی شهر گاندی نگرو شهر احمد آباد است ایالت گجرات ایالتی مهم برای ما ایرانیان به لحاظ زبان و ادبیات پارسی است و بسیاری از فرزانگان آن با زبان پارسی سخن می گویند.برای این نگارنده بدرستی معلوم نشدکه پکورا چگونه از هندوستان وارد استان های جنوبی خوزستان ، بندرعباس واستانمان بوشهر و دشتستان ومیانگاه(مرکز) آن برازجان شده اماگمان میرود که یا بخاطر رفت وآمدی که مردم مرزنشین این سه استان از راه دریا باکشور هندوستان داشته اند یا شاید در هنگام ورود سربازان مزدور هندی درجنگ جهانی اول به همراه انگلیسی ها این غذا رادر این دیار مرسوم کرده اند اما بهر جهت غذایی لذیذ خوشمزه و ارزان واسان پزیست وبخشی از خاطرات جوانان دیروز وپیرسالان امروز وهمانند دیگر غذاهای مردم دشتستان که اغلب ساده کم هزینه اما پرانرژی ومقوی بوده گرچه هر روز از اشپزخانه هایشان دود کباب بره برنمی خاست اما معجزه دستپخت هنرمندانه زنان کدبانویش که باتوجه به ذایقه اهالی وسازگاری با آب و هوای این سرزمین می پختند عطر وبوی غذاهاشان نه تنها فضای خانه های خود بلکه محله را پر می کرد وپکورا هم یکی ازاین غذاهای است که پیشینه نسبتا درازی دارد. اما بصورت پخت رسمی وفروش دربازار تا آنجا که بیاد دارم وپیر سالان نیز به همین باورند نخستین پکورا فروشی دربرازجان توسط شخصی بنام پردیس جایگاه غلامحسین فریدونی دربازار روز( دره خشمی) کنار خانه سرای زنده یادان عبدالحسین خان اکبری و باقر دهدشتی در غرب نانوایی اکبری که سپس به شعبه ای از بانک صادرات تبدیل شد دست بکاربود. که پس از مدتها بعلت عارضه ازناحیه چشم و نابینایی همسر گرامیش دران مغازه فعالیت داشت و پس از آنها نیز شادروان امرالله دهدشتی فرزند زنده یاد باقر قاسم دهدشتی آن پیشه را ادامه داد وبیشتر مشتریانش هم کسبه دو بازارسرپوشیده پلیتی شمالی و جنوبی ودره خشمی ودانش آموزان دبستان دانش بودند که در زنگهای استراحت برای خرید وخوردن پکورا به آنجا مراجعه می کردند اما دومین پکورا پزی پکورایی یا بقول بوشهری ها غم پرون آقای *یدالله اصلانی بود که مغازه کوچکی در خیابان پهلوی سابق الفتح کنونی پشت کوچه دبیرستان فرخی شهید بهشتی کنونی که مشتریانش بیشتر مسافران ودانش آموزان ودبیران دبیرستان فرخی (شهید بهشتی) بودند که پس از کوچ ایشان به شیراز زنده یاد *نعمت الله( بختیار) شهریاری* در همان محل به این پیشه مشغول شد و سومین پکورا فروشی پس از انقلاب هم متعلق به عمو رستم زنده بودی پیرمرد دشتستانی زاده ای از مهاجرین جنگ که در خیابان بیمارستان دکتر چمران قرار داشت وآگر مورد با مواردی نیز دران روزگاران وجود داشته که بنده بی اطلاع هستم دوستان رهنمودم فرمایندنکته جالب تکیه کلام یکی از این پکورا فروشی ها هم این بود که وقتی مشتری برای پکورا مراجعه میکرد میگفت می یری یا می خواری ( باخودت میبری یا همین جا درمغازه میخوری) واین جمله دران دوران آنقدر جا افتاده بود که اگر به مغازه ای دیگری مثلاً برای خرید پودر رخت شویی یا صابون و کبریت وحتی سم موش هم میرفتی مغازه دار بشوخی میگفت: می یری یا میخوری؟ اگر دران پکورا پزی مشتری میگفت میبرم تعداد پکورای در خواستی را لای نانی گذاشته ودریک پاکت کاغذی به مشتری تحویل میداد و اگر میگفت میخورم اینبار می گفت: دومن میخواریش گیابالا (که البته منظور بدی هم نداشت چون مغازه اش کوچک بود وجای کافی برای نشستن نداشت نیم طبقه ای دران مغازه ساخته بود که وقتی شلوغ میشد تعدادی از طریق راه پله ای فلزی به نیم طبقه بالا میرفتند و آنجا پکورا را بعنوان میان وعده وگاه نهار یاعصرانه صرف می کردند.در آن
روز گاران یک عدد گرده (نان تنوری) به قیمت سی شاهی (۱/۵ریال) وپکوراهم اگر اشتباه نکنم هر عدد یک یا دو ریال بود. اما خاطره ای که یکی از دوستان که مغازه فروش اجناس خارجی عطر و ادکلن ولوارم ارایشی داشت که بسیار شنیدنیست اینگونه بود. دوستم برایم تعریف کرد.
آنروز اول صبح تابستان که تازه مغازه را باز کرده ومشغول آب و جاروی جلو مغازه بودم متوجه شدم حاج ادریس یکی از مشتریانم که مردی بسیار چاق واهل یزد بود درحالبکه یک جعبه نوشابه بردوش گرفته و شیشه ای هم در دست و مشغول نوشیدن است، غرولند کنان وبا صدای بلند بد و بیراه گویان به طرف مغازه می آید وقتی نزدیک شد گفتم حاجی اوغور بخیر اول صبحی چرا دمقی وبه خودن بد و بی راه میگویی؟ گفت؛ دست بدلم نزن که دارم قالب تهی می کنم از بس نوشابه خوردم تادقایقی دیگر منفجر میشم گفتم حاج ادریس الان که اول صبح است و هنوز هواگرم نشده چرا اینقدر نوشابه نوشیده ای؟ گفت: نشکت شم به گویش یزدی قربونت برم برای گرمی هوا نیست صبح زود که از اتوبوس پیاده شدم خیر سرم به یک پاسبان گفتم سرکار کجا می تونم برم یک صبحانه ولمی بخوروم ؟ او هم یک مغازه نشانم داد و گفت: اونجا پکورایی است به آن مغازه برو وقتی به آن مغازه رفتم صاحب مغازه گفت: بالا می خوری یا دومن گفتم متوجه نشدم چه میگویی گفت تشریف می برید بالا؟ گفتم نشکت شم من بااین هیکلم نمی تونم ازاین رهاچینه( رهاچینه به گویش یزدیها راه پله ) فلزی بالا برم بعد پرسید چند تا پکورا میخوری ؟ گفتم مگه پرسی نیست؟ گفت نه دانه ای است من که تا امروز نه پکورا را دیده ونه خورده بودم فکر کردم مثل عدسی، اش، نیم رو واملت پرسی است . خیلی گرسنه بودم گفتم بیست عدد خدا بیامرزد پدرش را که متوجه شد ناشی هستم و هیچکس نمی تواند ۲۰ عدد پکورا را دریک وعده بخورد گفت: من فعلا برات ده تامی آورم تا شما این ده تارا بخوری ده تای دیگر را هم آماده میکنم من هم با ولع و اشتهایی که داشتم تمام ده پکورا را به همراه دوعدد نان ولیمو و نمک و فلفل فراوان نوش جان کردم خیلی هم خش بی اماپس از خوردن احساس تشنگی فراوانی کردم درحالیکه در همان مغازه چند لیوان آب نوشیده بودم اما وقتی بیرون آمدم دوباره احساس کردم که از تشنگی دارم قبض روح میشم از مغازه روبروی پکورایی یک جعبه نوشاب خریدم بااینکه تا اینجا که آمده ام نشکت شم اوقه ( قربونت برم این قدر) نوشابه خوردم ولی انگار نه انگار لحظه به لحظه تشنه تر می شوم و احساس میکنم تادقایق دیگر منفجر خواهم شد من به مزاح به او گفتم کسی که در این تابستان و گرما ده تا پکورا خورده باید بجای نوشابه چنته بخوره (چنتهcante یک محصول شیمیایی است که برای رفع گرفتگی لوله فاضل آب استفاده میشود).

حسین برازجانی بهمن ماه ۱۴۰۳


موضوعات مرتبط: درباره برازجان
برچسب‌ها: پکورا , پکورا پزی , برازجان , حسین برازجانی

تاريخ : یکشنبه پنجم اسفند ۱۴۰۳ | 7:11 | نویسنده : الف.م |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.