شهر برازجان

برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

شهر برازجان | اشعار و ابیات

الف.م
شهر برازجان برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

شعر برازجان

برازجان
برازجان من ای جان! برترازجان است
صفای مردمش از نـور ایمــــــان است
هوایش گـرم از خون دلیــــــران است
دلـم از شوق او در بند و زنــدان است
زمیـنش سبز و حاصلخیز بـاران است
همه جاسبزیست و باغ و بستان است
بهارینـه هوایش در زمســــــــتان است
بهـار با صفـــایش چون گلسـتان است
کنــار هرگلــــی بلبـل غزلـــخوان است
صدای کبــک هایش در کُهســتان است
زمینش ممــلو از سنبل و ریحـان است
شمیمش در بهـاران مایـه ی جان است
سـرای کاروانـش کاخ سلطــــــان است
و عزم مردمش چون پتک و سندانست
چنین شهری که بهـرم بهترازجـان است
بـدان کـه شهر من، شهر برازجـان است
۹۸/۱۲/۱۲ شاعر: محمدشمسی پور


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: برازجان , محمدشمسی پور , شعر برازجان

تاريخ : جمعه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 16:7 | نویسنده : الف.م |

شعر برازجان

شعر برازجان اثر اسماعیل شهرسبزی(نامی)

اسماعیل شهرسبزی

تو مهد پهلوانانی برازجان     ***     یقین شهر درخشانی برازجان

پروفسور کُخ هم از آلمان چنین گفت     ***     تااوکا، یا که، توکمانی، برازجان

بر آن دشتِ وسیع، بودی تو مرکز     ***     نگین در قلبِ استانی برازجان

کفاف گندم ایران تو بودی      ***     تو گویی، لطفِ بارانی، برازجان

فرازِ جُلگه یِ شرقِ خلیجی     ***     همان خورشید تابانی، برازجان

مناطق، سیزده، وصل تو بودند     ***     تو میدان دار و میدانی برازجان

وَ ((ساتراپی)) نشینِ قرن هایی     ***     که باقی از نیاکانی، برازجان

و نخلستان و زراعت، تابناک است     ***     فَرا، از حد و سامانی، برازجان

کنون، تاریحِ تو پیوسته، خوانیم     ***     به تو، داریم پیمانی، برازجان

بَسی بودَت، قنات و آب و چشمه     ***     نبودش هیچ پایانی برازجان

وَ هَم یاد تو را، ما میزبانیم     ***     تو هَم بَر جمله میهمانی برازجان

حود، ایلام جنوبِ روزگاری     ***     جنوب شرقِ اَرجانی، برازجان

نظَر، تا کی کند، مسئول آثار     ***     که جاواری زِ شاهانی برازجان

تویی، کوره قبادِ نسلِ ساسان     ***     وَ وَصلِ هَفت استانی، برازجان

تراشیده بسی سنگ فراوان    ***     به شرق کوهسارانی، برازجان

دو قبر پادشَه هم هست اینجا     ***     همین گوش و کنارانی، برازجان

به جنگِ انگلیس، شیران لَرده     ***     پلنگ آسای گیسکانی، برازجان

قلم، مستانه امشب می نگارد     ***     به وصفِ سَرفرازانی، برازجان

صد و بیست کاخ اینجا، در زمین است     ***     که خوابیده به پنهانی، برازجان

وَ هَم شهری عظیم، اینجاست در خاک     ***     تو میدانی، تو میدانی برازجان

دریغا، فاش گفتم، نکته هایی     ***     توجه کِی کُنَد آنی، برازجان

ولی نامی به اجمال این سخن گفت     ***    زِ گفتم، تا چه می خوانی، برازجان

 


موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: برازجان , اسماعیل شهرسبزی , شعر برازجان

تاريخ : جمعه دهم دی ۱۴۰۰ | 10:14 | نویسنده : الف.م |

شعری از غضنفرالسلطنه برازجانی

افسوس که گشتم تبه از راه حماقت

امانه حماقت به حقیقت به صداقت

دیگرنه زمن مانده به جا تاب ونه طاقت

نه مانده دگر آبرو و عزم و لیاقت

اقبال که برگشت دگر چاره ندارد

میرزامحمدخان غضنفرالسلطنه برازجانی


موضوعات مرتبط: غضنفرالسلطنه برازجانی ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: غضنفرالسلطنه برازجانی , شعر , شهر برازجان

تاريخ : دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۸ | 1:22 | نویسنده : الف.م |

اشعار هشکله (3)

اشعار هشکله قسمت سوم

اشعار هشکله (3)


موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر هشکله , شهر برازجان , هشکله دینو , هشکله باغی

تاريخ : یکشنبه سی ام تیر ۱۳۹۸ | 9:22 | نویسنده : الف.م |

اشعار هشکله (2)

اشعار هشکله قسمت دوم

شعر هشکله (2)


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر هشکله , شهر برازجان , هشکله دینو , هشکله باغی

تاريخ : سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۸ | 17:21 | نویسنده : الف.م |

شعر قلم اثر فرج الله کمالی

به مناسبت چهاردهم تیر، روز قلم، شعر قلم اثر استاد کمالی تقدیم به شما

روز قلم بر شما مبارک

جهت پخش کلیپ، بر روی عکس بالا کلیک کنید


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فرج الله کمالی , شهر برازجان , اشعار فرج الله کمالی , روز قلم

تاريخ : جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۸ | 13:46 | نویسنده : الف.م |

شعر شرجی و گرما از کاووس کمالی نژاد

شعر شرجی و گرما از کاووس کمالی نژاد

کاووس کمالی نژاد

بیو اُمشو مونه از ره وُ در کن
دلِ سرگشتمه سرگشته تر  کن
بیو پی بونه ی شرجی و گرما
گِرِندِ  ری سریته  وازتر کن

کاووس کمالی نژاد


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: کاووس کمالی نژاد , شهر برازجان , شعر محلی , بوشهر

تاريخ : پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۸ | 8:37 | نویسنده : الف.م |

شعر "و تلخ ِ تلخ" از فرخنده استادزاده

و تلخ، تلخ، همين طور مي شود سپري
هزار و چهارصد و سي و دوم قمري
از اين درخت پريدم، به آن درخت. بگو!
چقدر خانه به دوشي، چقدر در به دري؟
چه خواستم من از اين روزگار؟! ـ چيز كمی ـ
خسيس بود و حتي تكان نداد سری
مرا به شوق نمي آوري رفيق! چرا
برقص، خنده بكن، خنده ي بلندتری
كمي عوض بكنش لحن گريه داري مرا
چقدر گريه براي تو كافي است پری؟
منم و ريل قطاري كه مي رسد به خودم
و تلخ... تلخ... همين طور مي شود سپري

"فرخنده استادزاده"

فرخنده استادزاده


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فرخنده استادزاده , شهر برازجان , شعر , شاعر جنوبی

تاريخ : پنجشنبه ششم تیر ۱۳۹۸ | 12:19 | نویسنده : الف.م |

شعر هشکله

هشکله دینو، هشکله/ هشکله باغی، هشکله

شهر برازجان


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات ، عکس
برچسب‌ها: شعر هشکله , شهر برازجان , هشکله دینو , هشکله باغی

تاريخ : دوشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۸ | 12:53 | نویسنده : الف.م |

شعر بشکن بشکنه بشکن

شعر بشکن بشکنه بشکن

شعر بشکن بشکنه بشکن، من نمیشکنم بشکن


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات ، عکس
برچسب‌ها: شعر بشکن بشکنه بشکن , شهر برازجان , برازجان , بوشهر

تاريخ : جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۸ | 12:43 | نویسنده : الف.م |

روز زن مبارک

زنی، اما بلندایی شبیه گیسکان داری
جنوبی زاده ای و عزتی در هر مکان داری
تو بر پیشانیت نقش غرور پارسی خورده
و بر بازوی فرزندان خود این را نشان داری
دلی در بین نخلستان و طرحی از شب و دریا
هوای بیستون با تو، سری در بی کران داری
برایت دامنی از یک تمدن دوخت ایرانم
که از پروین و سیمین یادگاری در جهان داری
بلندی طبع تو آوازه ی  البرز می ماند  
اگر با هر کلام خود  فروغی در میان داری
به یک دستت اگر گهواره دنیاست مغروری
که در آغوش طفل عاشقی ها  را جوان داری
کمان، ابروان تو نشان از ارش فرداست
که درک دختر امروز و سعی مادران داری
زنی ، اما برای کل زدن هایت چه دلتنگم
سکوت لرده نه ، که خود جهانی در زبان داری
اگر چه عرصه ی دنیا برایت تنگ می باشد
سری بر خاکدان ، اما دلی در آسمان داری.  

*کوه گیسکان: بلند ترین و با شکوه ترین کوه در مشرق برازجان واقع شده

شاعر: فریبا جلالیان


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فریبا جلالیان , برازجان , شهر برازجان , شاعران برازجان

تاريخ : یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۵ | 17:6 | نویسنده : الف.م |

شعری در وصف شهر برازجان

برازجان

به دشتستان اگر رفتن گمان است
برازجان چون شدی مرکز نشان است

از آن بر تارک تاریخ نقشی ست
برازجان حاوی فخر زمان است

اگر تااوکه را نزدیک بینی
در آن تاریخچه نقش جهان است

بهارش دلربا و نیک منظر
به صحرا چون شوی گوئی جنان است

به تابستان اگر وارد شوی تو
بسی نعمت به گرمایش نهان است

هوای معتدل دارد زمستان
کشاورزی در آن سودی کلان است

ز زیبائی پائیزش چه گویم
چو مهرش بگذرد لطفش ابان است

به تاریخ دفاعش گر کنی یاد
دفاعش از وطن فریادمان است

شهیدانش به راه پاک میهن
شجاعت ها، دلیری ها، نهان است

شهیدانش همه اسطوره باشد
غضنفروار بر بیگانگان است

اگر صادق شده شاهد به فرهنگ
شهید احمد حریف بعثیان است

جوانان برومندش به تحصیل
چو ممتازند شهر نخبگان است

اگر پیگیر علم و دانشی تو
برازجان محفل علم زمان است

نشستی پیش پیران خردمند
تو گوئی در برت حافظ لسان است

اگر گویش به دقت گوش کردی
بدانی درسخن شیرین زبان است

محرم چون رسد، هرساله این شهر
به سوگ کربلا جمله فغان است

محافل، روضه خوانی نیک برپاست
به هر محفل روی یک شروه خوان است

اگر صاحبدلی در او فرو آ
برازجان شهره صاحبدلان است

نیاکان مایه ی فر و جلالند
برازجان شهر جد و رفتگان است

به هر سو بنگرم آئینه در بر
برازجان شهر قوم و بستگان است

چو عمرانش بدیدی هر شب و روز
به لطف مردم و زحمتکشان است

برازجان شهر شعر، شهر حماسه
به زیبائی مثال کهکشان است

به خلق نیک مردم عاشقم من
اگر توصیف بدکردی شنان است

اگر تنگ آمدی از دست بدخلق
برازجان شهر خوش رو ساکنان است

زنان با وقار و پاکدامن
به همسر مهربان، کوکب زنان است

به ذات مردمش پاکی، نجابت
صمیمیت، صفا هر دم عیان است

مهاجر چون بدی مهمان بدین شهر
تو پنداری که شهر بهتران است

اگر قصدی به هجرت کرده ای تو
برازجان مآمن کوچندگان است

ز خرما بوده است معروف اینجا
و تنباکوش ناب و دلستان است

اگر سرمایه ای داری پی کار
چو بگذشتی از این خطه زیان است

گرت وارد شدی بازار روزش
یده بستانشان میثم نشان است

به گردش گر روی بر کوهساران
بدان کوه رفیعش گیسکان است

برازجان مایه ی خشم حسودان
به چشم حاسدان خار و سنان است

برازجان موطن اجدادمان است
برازجان سنگرکون و مکان است

چه می دانی مرا چون است با او
عزیزم گشته و معشوق جان است

برازجان شهر دین و معرفت باد
برازجان شهر خیرپیشگان است

به دشتستان برازجان افتخار است
برازجان حاصل جمع حسان است

سیاسی حد خود خادم به شهرش
برای مردمانش این عیان است

خدایا شهر ما آبادتر کن
ازآنچه هست چون آرام جان است


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر برازجان , شعری در وصف شهر برازجان , شهر برازجان , برازجان

تاريخ : جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۹۵ | 22:12 | نویسنده : الف.م |

دو بیتی های استاد کربلایی کرم کوهستانی

دو بیتی های استاد کربلایی کرم کوهستانی

کرم کوهستانی 
 

ز عشقت آتش اندر جسم و جان است * زهجرت اشکم از مژگان روان است

 

نه ای واقف دمی ز احوال کوهی * ز چه زار و قدش همچون کمان است

 

 

پریشان خاطرم ای یارم امشب * بپرسم بر حال زار زارم امشب

 

نه امیدی ز بخت و یار کوهی * که بنوازد تن بیمارم امشب

 

 

به پرواز است مرغ جانم امشب * ز آب دیده تر دامانم امشب

 

حبیبم گر طبیب آسا به کوهی * گذر آرد کند درمانم امشب

 

 

مرا پیری گرفته سخت در بر * توان رفته مرا از پای تا سر

 

جوانی گلشن عمر است کوهی * هزار افسوس ناید بار دیگر

 

 

سحر گه خواب بودم با دل زار * شکنج زلف دلبر شد پدیدار

 

ز خواب از شوق کوهی دیده بگشود * ندید آن بی وفا یار جفا کار

 
 

گلی نشکفته و نوری به بازار * بدیدم نیست مانندش به گلزار

 

ز خلق و خوبیش سر نیست کوهی * به قامت سرو چون ماهست رخسار

 
 

زهجران تو ای شمع شب افروز * سر شب اشک ریزم تا رخ روز

 

دوای سینه ی مجروح کوهی * میان لب تو داری ای دل افروز

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دو بیتی های استاد کربلایی کرم کوهستانی , کوهی , کرم کوهستانی , شهر برازجان

تاريخ : پنجشنبه پنجم اسفند ۱۳۹۵ | 18:16 | نویسنده : الف.م |

شعری از عفت نیک نام

تو حواست به دلم نیست و من می دانم
در گلو مانده و پوسیده سخن، می دانم

خسته ای و نگهت داشته چون سربازی
وسط جنگ ، فقط حب وطن، می دانم

به ملاقات خدا رفته و برمی گردم
حق دیدار ندادند به زن ، می دانم

تو که خشکاندی و بگذشتی و پاییز شدم
در دلت شوق بهار است و چمن، می دانم

سخت بگذشت، که بی عشق همین منوال است
عاشق من شدنت ، شد قدغن ، می دانم

دست من نیست که بی من به تو خوش می گذرد
تو حواست به دلم نیست و من می دانم

عفت نیک نام
15 اسفند94


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: عفت نیک نام , شهربرازجان , شهر برازجان , برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۵ | 23:29 | نویسنده : الف.م |

شعری از علیرضا حاجب

به احمقانه ترین شکل ممکن

دلتنگ زنی هستم

که هیچ خیابانی را

با او قدم نزده ام

اما او ....

در تمام خاطرات من

راه می رود


علیرضا حاجب


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: علیرضا حاجب , شهربرازجان , شهر برازجان , برازجان

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۵ | 23:26 | نویسنده : الف.م |

دوبیتی منوچهر آتشی

غزال ناز دشتستان تويي تو
گل شاداب اين بستان تويي تو
درخت خشك اين صحرا منم، من
بهار سبز جاويدان تويي تو


< منوچهر آتشی >


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دوبیتی منوچهر آتشی , شهر برازجان , شعر , اشعار

تاريخ : سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 14:46 | نویسنده : الف.م |

برای امام حسین (ع)

برای امام حسین (ع)

به اشک های تو پی برده ام
گریان گریان به تو پی برده ام
نگاه قوی، اشک های گرم، چکه چکه، قطره قطره، آرام آرام،
از دلی که چشمه ی آن است
غم تو،
در میان قلبم ایستاده است!
با غم تو،
با عشق تو،
دلم داده دسته گلی به آب!
چشمان طلایی ات،
نور الهی نگاهت،
مرا دیوانه کرده است!
حسینم!
قلبم بی تو در آغوشم نیست!
با غمت اشک ریخته ام
بی سرت اشک ریخته ام!
بی وجود تو،
اشک هایم، آرامشی ندارد!
بی وجود تو،
باز هم می گردد خورشید!
می سوزد این دل خسته ی من تا همیشه!
قار قار می کند این کلاغ بی پر!

شاعر: آیناز فکروند


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: آیناز فکروند , نقال برازجانی , شاعر برازجانی , شهر برازجان

تاريخ : دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 23:56 | نویسنده : الف.م |

شعری زیبا از خانم فرخنده استادزاده

نه! هیچ چیز از سرجایش تکان نخورد

بغض شکست خورده ی من را دهان نخورد

حالم بداست باتوام! ای عشق دیرسال

باور بکن لبم به لب استکان نخورد

بی تو جهان به راه خودش می رود رفیق!

اصلا مسیر من به مسیر جهان نخورد

ازخوشه های تازه ی انگور چشم هام

اومزه مزه کرد ولی ان چنان نخورد..

من زنده رود خسته ام ، اندوهگین وخشک

اندوه وغصه های مرا اصفهان نخورد

دنیای نامساعدمان تنگ بود وتنگ

این کفش های کهنه به پاهایمان نخورد..

گنجشک ها عبوس نشستند روی بام....

نه هیچ چیز از سر جایش تکان نخورد...

فرخنده استادزاده


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فرخنده استادزاده , شاعران برازجان , فرخنده استادزاده شاعر برازجانی , شهر برازجان

تاريخ : یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ | 15:36 | نویسنده : الف.م |

دوبیتی معصومه خدادادی

مو بانده ی خش صدی باغ ولاتم
گجیکی صاف و ساده از دهاتم
زمین و تیرکمون سنگش بباره
سپر ویموم همیشه خوم نهاتم

معصومه خدادادی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دوبیتی از معصومه خدادادی , اشعار شاعران دشتستان , شهر برازجان , معصومه خدادادی

تاريخ : دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۵ | 11:49 | نویسنده : الف.م |

شعری از کاووس کمالی نژاد برای زنده باد ایرج شمسی زاده

" برای زنده باد ایرج شمسی زاده که یک قدم مانده به بهار رفت ... "

غم دنیا یه طرف حسرت یارون یه طرف
گروه ی مو یه طرف نم نم بارون یه طرف
نگوته رفتن شی بار همه ناکس و کس
ناله از رفتن یارون تو بهارون یه طرف
خوم دلم خینه و اقوال سراسر خل و راس
ماتم و حسرت جون دادن جانون یه طرف
مثل کهره ی که ول آوو و گله تو درو دشت
ترس گرگل یه طرف هی هی چیپون یه طرف
چندل ریشمیزی و اندی پی او رفته
شوق بارون یه طرف سقف نه میزون یه طرف
یا نخون یا ایه خوندی تو بدون بلبل زار
سهم تو شاخکه و میله ی زندون یه طرف
سازل سختنه اصلا د صدی در نمیا
نه و چنگ و نه و تار و نه و قانون یه طرف
آسمون بعض خوته هیچ نمیخاسی بوینی
عینه رستم یه طرف دشت سوارون یه طرف
ره ی نوندونه بلد نی کسی که اهل دله
کار دل از یه طرف رفتن پی نون یه طرف
یاد تو تو دلمه شعرته هر شو می خونم
زن ذلیل از یه طرف شعر تلیفون یه طرف
حسنو از یه طرف ، عید بیو ، شعر بهار
و خروس از یه طرف ، شعرل بارون یه طرف
ایرجو جاش تو دل مردم ای سامونه
دل دریایه بگی تا تو کهسون یه طرف
پی کمالی گب عشق بزن و یاز عزیز
ایرجو از یه طرف لیلی و مجنون یه طرف

"کاووس کمالی نژاد "


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: کاووس کمالی نژاد , اشعار برازجان , دشتستان , شهر برازجان

تاريخ : دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۵ | 11:44 | نویسنده : الف.م |

امید من دشتستان

امید من دشتستان

سراینده: سکینه کمالی نژاد

به نخلستان گل خوش بو نیامد
به دشتستان گل شب بو نیامد
دل سبز زمینش زرد شد زرد
دهانش تشنه و قلبش پر از درد
نمی بینم ز چاهی آید آبی
ز دریایش به جا مانده سرابی
کجا ناصح ، کجا نادم ، کجا دل ؟
چه آمد بر سر این خطه ی گل
کجا رفتند آن دریا دلانم
چرا بی دوست گشته آشیانم
نوای نی و شور فایزش کو؟
دل چوپان و عشق جایزش کو ؟
بیا باران بزن نم نم بر این خاک
که گردد چهره اش از تیرگی پاک
برویان  بر دلش گل های امید
رهایش کن ز هرم داغ خورشید
نگاه مهربانش را تو دریاب
دل آتش فشانش را بزن آب
بیاور خرمن گندم برایش
ز بیماری و حسرت کن رهایش
شقایق را بیاور در کنارش
گل بابونه رویان بی شمارش
به دشتستان من نوشان دمادم
شراب آسمانی همچو شبنم
که خندد باغ گل بر روی مردم
بپیچد در چمن گیسوی گندم
به نخلستان وزد باد شمالی
شود پر رنگ لبخند " کمالی"


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: امید من دشتستان , سکینه کمالی نژاد , شاعران برازجان , شهر برازجان

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۴ | 10:11 | نویسنده : الف.م |

هشکله

هشکله

ماشینی بالا میا پرش پلیته هشکله

برازجون شهری شده بعض کویته هشکله

عقربی تو جوممه نیلم بشینم هشکله

یا بیین عقدم کنین یا بکشینم هشکله

دخترو می پیرزنه چقه عیاره هشکله

وش میگم بالش بیار دشک میاره هشکله

سوار پرشیم دور سراتون هشکله

تا خدا قسمت کنه واوم دوماتون هشکله

آسمون اوری آورد اورش کلونه هشکله

دخترل دخترل الله کرم پاکشون گرونه هشکله

بیو بریم شمال ولات خالی کنیم فرش هشکله

قوریل سرخ و سفید منقل پره تش هشکله

بیو بریم شمال ولات جیکه بیچینیم هشکله

سرنه ی جیکه چیدن ور هم بیشینیم هشکله

...


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: برازجان , شهر برازجان , هشکله , اشعار هشکله

تاريخ : پنجشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۴ | 6:53 | نویسنده : الف.م |

عشق

کلو بیدم کلوتر کردمه عشق
و او شو ناده بدتر کردمه عشق
بگو جون بوات نقشش چنه که
دوارته مثل ناتر کردمه عشق
امیری-درویشی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: عشق , شعر عشق , شعر به زبان برازجانی , شهر برازجان

تاريخ : یکشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۳ | 7:48 | نویسنده : الف.م |

شعری گویشی از خانم خدادادی

 معصومه خدادادی

پرنگه عشق اومه تش به پا که
تو جونم شروه ی دلکش به پا که
کموتری اومدی قرون بالت
بگردم دور تال تال گلالت
بریزم ناز چینت دونه ی عشق
تو پی چنگت بچینش بونه ی عشق
بیو که اسمون مال خمونه
زمین تا ور ستاره خونه مونه
قشنگ تو هوا فر کردن ما
فلک لک زه دلش سی بردن ما
فلک دومش نهامو پهن کرده
زمین سی دو تامو معن کرده
فلک کارش یونه که گل بچینه
بیو عودا بخندیم تا بوینه
بکم ناتر و ما عمرش سراومه
دسش اشکس دوتا چیشش دراومه
پشنگه گرم خندت خین لارم
خدا میدونه هیچی کم ندارم
دلم پی ساز سیلت جون گرفته
تو چیشم نم نم بارون گرفته
تو سازت کوکه و خش مینوازی
مو میخونم و مرزنگت نمازی
بیو تا عشق قوله ی خونه مونه
بگیریم دس نمازی عاشقونه
مو هر جا پی تنم حکما بهاره
زمسون پی خزون فرقی نداره
تو ای دنیای دو روزه ی بیخیالی
بیو ورهم بشینیم نی مجالی
1 ابان 1385

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شهر برازجان , معصومه خدادادی , شعر محلی , پرنگه عشق اومه تش به پا که

تاريخ : سه شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۳ | 19:18 | نویسنده : الف.م |

یک عاشقانه قدیمی از خانم معصومه خدادادی

یک عاشقانه قدیمی از خانم معصومه خدادادی

مو گُجیک بیقرار دشتسونم
عاشق ارده ی کنار باغسونم
تیرکمون روزگار دشمن پُی مو
تو زمین و اسمون نیسی دِجی مو
یاد دفعی که صدی یارمِ شنُفتم
مث بارون گروسُم و هیچ نگفتم
نشِسی ری نِک تُلی و ناله میکِ
دل سنگم به خدا مچاله میکِ
وَش گفتم می تو چته ایزا می خونی
بُک زدی جیگرُمِ بلا می خونی
گُو مو اینجو تهنیوم لینه ندارم
نمی دونی دس دل چینه ندارم
هیشکه نی پُی دل مو همسفر اوو
وُخراوه ی دل مو با خور اوو
مو اُوار بُهرسی شو مشکلونم
دستِ گرند بکُو و بند جونم
بیو تا فر بکنیم بریم بالاسون
یه خونه ی بنا کنیم پُی عطر ریحون
دَس کردم تو اسمون چیش مه بَسُم
گل نار خندسُم ورش نشَسُم
بَق بَرق چیشلُم دلشِ کلو کِ
سَر که خَش باوینک شالومِ بو کِ
چیش کِ پیدُم رُوِلِ دامنُمِ دی
تُندِ تُند پُی نفسش تا می تِرِس چی
دلِ مو مث دُول چَه دسُم وِل اوی
پِسُ پام نفَهمیدُه غَِرقِ شل اوی
وَش گُفتم هیچی نگو دلُم میسوزه
بیو ور هم بشسنیم عمر دو روزه
وُ خورنگ خوندنت گَرده ی تِش ایموم
تو بلازهِ میکشی مو بِلتش ایموم
شُو سیَه مِرزنگلت خونه نمیخام
مینُمِ پَل میکنم شونه نمیخام
خونه شو کِپَر کنی مو یارت ایموم
زمسون و شو سحر کِنارت ایموم
ای میخی که پُی دِلِت همسفر اووم
وُ خراوه ی دل تو با خور اووم
دستِ بیل تو دسلُم همجو بمونیم
شو سیه کِنار و مُخ سی هم بخونیم
مَغرووَل تا خَش کنیم شُکر خدامون
کِه نکردِ تیرکمون وِ هَم جدامون

آذرماه 1383


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: یک عاشقانه قدیمی از معصومه خدادادی , معصومه خدادادی , شهر برازجان , برازجان

تاريخ : جمعه شانزدهم خرداد ۱۳۹۳ | 7:34 | نویسنده : الف.م |

شعری از اصغر اکبری

تغییـــــر نمــــوده اســـت آواز دلـــــــم

شور اســـت که می تراود از ساز دلـم

این حال چه حالی ست؟گمانم امشب

بوشهر به مشـهد اســـت پرواز دلــــم

اصغر اکبری


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعری از اصغر اکبری , شهر برازجان , برازجان , شاعران برازجان

تاريخ : دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۳ | 7:16 | نویسنده : الف.م |

ترانه دختر حوا از معصومه خدادادی

ترانه دختر حوا


شاعر: خانم معصومه خدادادی


صدی تُپ تُپ تُپ پُی رود جونیم
بیو تا شاد بیای ا ی زور زونیم
چقه کفشت قشنگه جلدی رو کُ
تا تی تی تی بُکُ هی دلم اُو کُ
یواشتر رو بکُ آخی نبفتی
نشسی ری سه چرخت وم چه گفتی؟
جی جی چاچو دَدی هِن هِن سواری
ایقه اُشتو نکُ ویمی تو واری
چیشت بسه خوی دل کِرده میلت
وری غرقم بکُ شو موج سیلت
وریسا تا بشورم دَس وُ توریت
تو بیل تا ماچ کنم پینجه ی بلوریت
کمو جاکیتتِ می خی کنی بَر
اشاره سیم کنی، مامانی دَر دَر
جیگر گوشه ام وری سیم مُنگِ مُنگ کُ
بگرد دیندی بوات تو خونه بُنگ کُ
خدایا شگر بهرت زون گُشیده
وُ نِک پینجم مزه ی ماس چشیده
بیو خُتِ چپل کُ دس کُ تو ماس
بکش ری دامنُم هر رو سرِ چاس
چقه خندت قشنگه می گُلِ نار
موقی که سیت کِر اِیمُم پشتِ دیوار
می گم پِخ هه هِه هِه هِر هِر می خندی
تو جونم رِه غم و درد میندی
دو تا چالِ لُپِت قندون قندِ
سفیدُ نرم شیرین، حبی چندِ
بگردُم دور قد بالی کوچیکت
همو چی خَردِنِ گرده ی گوجیکِت
مو قروون دوتا چیشت که نازِ
مثِ چیشل بوات پر رمز و رازِ
مو دی تُم دی بلاگردونت آووم
نفس تا می کشی قروونت آووم
ایه خاری برِ تو پینجه ی پات
می گیرُم تُ می میرم مو سر جات
سه چرخَت بهزِ یا کول خُم آوی
بگی دسمِ تو کیچه گُم نواوی
مونِ بیشتر می خی جون یا بواتِ
عسل ری لوتِ یا بَلکَم نواتِ
سرت ماچ می کنم تا تو کفِ پات
بشی ری پام که تو قَلوِ مونِ جات
نِش جونت بوِ شیرُم حلالت
بگردم دور تال تالِ گُلالت
لا لا لا لا لالا ای باغسونم
گُت آوی جلدی خُم زن سیت بسونُم
مو لا لات می کنم بونه نگیری
موقی مرگم بیی چیشم بگیری
لا لا لا لا نخوس دنیا دو روزِ
خدایا هیچ دلِ دی نی نسوزهِ
دعا سیت می کنُم دی تا گُت آوی
همیشه نوکر و آغی خُت آوی
خدا رودِ مونِ جلدی بکُ گُت
عزیز جونمه دادم دسِ خُت


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: ترانه دختر حوا از خانم خدادادی , معصومه خدادادی , شهر برازجان , برازجان

تاريخ : جمعه دوم خرداد ۱۳۹۳ | 7:12 | نویسنده : الف.م |

نمونه ای از لالایی یک زن جنوبی

نمونه ای از لالایی یک زن دلسوخته ی جنوبی :

لا لا لا لا بخواب رودِ قشنگمُ
گل نازُم، رفیق ِ روز تنگمُ
لا لا لا لا بخواب کفتر چاهیم
بخواب تا مُو بمونه رو سیاهیم
لالالالا که دنیای جای جنگه
دعا کن پای بدبختی بِلنگه
لالالالا پَسینُم شُو نِوِیمو
شُو آویدِه دیه اَفتُو نِوِیمو
لالالالا گلم دنـیا غریبه
خدایا رود جونیم بی نصیبه
لالالالا چراغ خونه ی مُو
لالالالا گل کاشونه ی مُو
نَری تاریک واوُو آسمونُم
که خُوم آواره یِ دور و زمونُم
لالالالا گل بی خار بودی
خوتمَ غم، وُ خوتمَ غمخوار بودی
لالالالا بخون فایز برایُم
بخون شروه، بخون حافظ برایُم
"بگو والله گل فایز شده زرد
مگر باد خزون بر او اثر کرد"
بگو فایز بیو پِی هم بنالیم
تو می دونی خرابیم وُ چه حالیم
لالالالا عزیز دردونه ی مُو
لالالالا دِل دیوونه ی مُو
بیو فایز بخون بیتی برایُم
گلم رفته وُ مو بی همصِدایُم
گلُم وقت ِ پسین گُاهی سفر کرد
دلُم خوش زار بی؛ او زارتر کرد
لالالالا دلُم درمون نـِویمو
کبوتر؛ شعر دشتی نون نویمو
بخواب آروم جونم ؛ ناز ِ دختر
بخواب تا مُو بمونُم چشم بر در
مُو از چِش انتظاری کوره چیشم
بخواب شاید به خواب آیی تو پیشم
خدا! می خواستُم تاجِ سِرُم بو
عزیزُم ؛ همزبونُم همسرُم بو
تو سی چه یار جونیمه گرفتی؟!
همه عمرِ جونیمه گرفتی
مُو می خواسُم که سیش حافظ بُخونُم
تو شعر دشتیه دادی نشونُم
لالالالا گل تبدار جونیم
لالالالا همه عمر و جوونیم
لالالالا گل غمخونه ی سرد
لالالالا خدایا دردُ وا درد
خزون آتش زدی بر ریشه مُو
خزون سنگی شدی تو شییشه مو
خزون آتش زدی بر دودمونم
خزون دیگه چه می خواهی وُ جونم
خزون می مو چکارت کرده بیدُم
مو پِی رودُم بهارت کرده بیدم
می خوام بَعزی فقط فایز بخونُم
" بریزه پوس ؛ بمونه استخونم "


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: برازجان , شهر برازجان , نمونه ای از لالایی یک زن دلسوخته ی جنوبی , لالایی شهر برازجان

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۳ | 7:8 | نویسنده : الف.م |

شعری عاشقانه از خانم معصومه خدادادی

معصومه خدادادی

پرنگه عشق اومه تش به پا که
تو جونم شروه ی دلکش به پا که
کموتری اومدی قرون بالت
بگردم دور تال تال گلالت
بریزم ناز چینت دونه ی عشق
تو پی چنگت بچینش بونه ی عشق
بیو که اسمون مال خمونه
زمین تا ور ستاره خونه مونه
قشنگ تو هوا فر کردن ما
فلک لک زه دلش سی بردن ما
فلک دومش نهامو پهن کرده
زمین سی دو تامو معن کرده
فلک کارش یونه که گل بچینه
بیو عودا بخندیم تا بوینه
بکم ناتر و ما عمرش سراومه
دسش اشکس دوتا چیشش دراومه
پشنگه گرم خندت خین لارم
خدا میدونه هیچی کم ندارم
دلم پی ساز سیلت جون گرفته
تو چیشم نم نم بارون گرفته
تو سازت کوکه و خش مینوازی
مو میخونم و مرزنگت نمازی
بیو تا عشق قوله ی خونه مونه
بگیریم دس نمازی عاشقونه
مو هر جا پی تنم حکما بهاره
زمسون پی خزون فرقی نداره
تو ای دنیای دو روزه ی بیخیالی
بیو ورهم بشینیم نی مجالی
1 ابان 1385


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعری از خانم معصومه خدادادی , معصومه خدادادی , برازجان , شعر محلی

تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۳ | 7:4 | نویسنده : الف.م |

اشعار نایاب غضفرالسلطنه برازجانی

دو، دوبیتی کمتر دیده یا شنیده شده از(غضفرالسلطنه برازجانی )

توازمن بی خبرمن از تو بی تاب
تومی خواهی نمی بینی مرا خواب
یقین حال دلم دانم ندانی
لب من تشنه ولعل تو سیراب

******

پریشان کرده ای زلف سیه را
چوماه نیمه شب پیوند مه را
صدای زنگول لا لای جانان
فلک درآسمان گم کرده ره را

باتشکراز جناب سروش اتابک زاده


موضوعات مرتبط: غضنفرالسلطنه برازجانی ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: غضفرالسلطنه برازجانی , اشعار نایاب غضفرالسلطنه برازجانی , شهر برازجان , میرزامحمدخان برازجانی

تاريخ : یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ | 23:17 | نویسنده : الف.م |

سیله برازجونی

سیله برازجونی!

نَکُه می مین کالت روزگارم
کمند سیم کَه پلِت نه بنده دارّم
کتاوی دَس بگی یاد از کتاول
که ملهم ری دلُم خُردی قرارُم
مو ای کورُم عُصا و چو دسُم بو
کِرُم بو می دده سیم بو برارُم
سیه بو ری سرم می گار و خیلک
نه بُروَن رس سرم شاشی و گارُم
مثه بارون رحمت بو نه تش باد
نبو می خُرمَل و تو تَش دچارُم
نبو راضی تو خینه خُم زنم غلت
پسه چاله غمل خرد شی شپارم
مُچل یا لهم و اوگاره دس و پات
تقلا کم بکُه باری ری بارُم
برازجونی بکُه سیلم ایه چه
سِرَه لو غروتم کج روزگارُم

شاعر:؟؟؟؟

موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: سیله برازجونی , اشعار محلی بوشهری , شعر محلی برازجانی , شهر برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۲ | 13:19 | نویسنده : الف.م |

شعر شب یلدا

شو یلدا دولا گل که زمسون دلم

پس اور چیشلت نم نم بارون دلم

گپلت عین خیار شکری شیرینه

قاش کو بهر مونه تا دم صو جون دلم

شاعر: خانم معصومه خدادادی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعار معصومه خدادادی , شعر شب یلدا , اسمس شب یلدا , شو یلدا

تاريخ : سه شنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۲ | 18:9 | نویسنده : الف.م |

زن شهری

زن شهری آوردیمو مکافاتل شروع واوی

للک نهادیم نهاشو موی ندیدیم تیکه ورداره
گو اینا ارزنن پاکی میدن سی باندیل مردم
ای موی هم سی گلی پیرو که خار از دیم و سر داره
میگروه دی بر گوشم زنت بره بلد نیسه
نه سرش و لاله ویمو نه میلی و کپر داره
.
مو وت گفتوم کمک حالی بیا سی مو که سرشاوو
بدوشه گا مثه بیگی که نازی میش قمر داره
کوکاش اومه یه روزی خونمون مهمون ما واوی
بنا که آذری گفتن بوا گو مثکه جر داره
.
یه دفعی دیدن دیش دیمه بردیدوم همو روزل
بنا که دی وما تعریف،امان پاری هنر داره
ولی هر چی که دی میگفت کلومم او نمی فهمی
ودی گو جد جروم ایلان،دلین چوخ خار تر داره
ای اوقات تهلیه جونوم میگم،وگفتمه هر دو
زن شهری نسونین ای رفیقل دردسر داره.


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: زن شهری , شهر برازجان , زن شهری آوردیمو مکافاتل شروع واوی , برازجان

تاريخ : یکشنبه پنجم آبان ۱۳۹۲ | 22:51 | نویسنده : الف.م |

شعر محلی پنگِ ُ سیس

پنگِ ُ سیس

ری بوُر گُرد کبکاوی بُن باغ
تِکِ وتینا نشستی پنگِّ سیسی
نظر انداخت اطرافش وُخوُ دید
نمنده غیر خُوش یه دون ِریسی
وطعنه گفت پنگ سیس پُی مُخ
تو که سر تا وپا اطوار و فیسی
تو که از ریشه تاپازرد وبَردل
وُ اُ گاوندسرمس وخُلیسی
تو فصل بودهون پلکنده بیدی
خوته تو آرده می کاسه لیسی
کمی بعدش تو شوُیارون و گرما
هوابو میزدی ده تا وبیسی
گمون کردی که تا فصل زمستون
بچه بارل هسن سی تو انیسی؟

*****
الا ای باغبُونِ پیر ِغرچه
تو که هم نوکرِ خُوت هم رییسی
بگو از قولِ موسی مُخ بُرِ باغ
چطوُیادت وُمانل هیچ ُ نیسی
بُریدی پنگلِ آواده ری هم
سی محض ِلقمه چرب وچلیسی
وُ ما که چیشلت اُفتاد ، گفتی
پسِ مرگت بره ،اِی پنگ ِسیسی!
"گزگزوک "15/7/1392


پی نوشت :
پنگ سیس:خوشه نارس از لحاظ شکل ثمر خرما،ُ
به دلیل آفت یا قابلیت رشدوعوامل دیگر
ریس :خوشه
پازرد:بیخ شاخه نخل
بَردل :برگ دل- برگهای میان یا قبه نخل
گاوند:گاوبند،آبگیر وبرکه نخل
خلیس:خیس وآبدیده،تر
بو دهون:فصل گرد افشانی
شُو یارون:فصل حرث ونشاندن ثمربروی شاخه
آرده: گرده درخت نر
هوابو:گرده گرفتن از هوا وکنایه از ثمر نو رسیده
پیر غرچه :پیر شکسته
مخُ بُر :کارگر حرث کار نخل


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر محلی پنگِ ُ سیس , شهر برازجان , شعر محلی , شعر با لهجه لری

تاريخ : چهارشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۲ | 22:52 | نویسنده : الف.م |

دو شعر از فرزاد شجاع

1)


آزادانه چرخی بزن

 اینجا ارزش ماندن ندارد

دارم دار و ندارم را حراج می کنم

از تنم یکی می زند بیرون

این خواب، چشم از من ربوده است

 و دیگر

هیچ درختی حرفش را به من نمی گوید

قصه هایم قصد ندارند تمام شوند

این جاده های دراز هم

هر چقدر سمت تو می روند

درازتر می شوم

از پاهایم که هنوز قافله ها را جا مانده اند

و نگاهی که انگار افتاده است پایین چشم هایت

اکنون

با تو نمی شود کنار تکرارهایم نباشم

من از تو لبریز و چرخش های بعد.

2)

دهانم را باز می کنم و

شب را اندازه می گیرم

از مجذور شعاع

نه حجمی به دست می آید

نه تو

که باید پی در پی

در پی اعداد بدوی

بدون هیچ نشانه ای که از شانه هایت برمی خیزند و

 شانه ای که

موهایت را صاف می کند

مثل آسمان

که بعد از باریدن می درخشد در ما

حالا هر وقت

وقت داشتی

دهانم را با دهانت اندازه کن و

فریادت را به تمام سکوت های شکسته ام پیوند بزن. 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دو شعر از فرزاد شجاع , فرزاد شجاع , شهر برازجان , شعر

تاريخ : جمعه پنجم مهر ۱۳۹۲ | 3:46 | نویسنده : الف.م |

شعر رند نظر باز از همایون بحرانی

رند نظر باز

تابا من آزاده فلک بر سر کین است
اوضاعم از این به نشود، بخت من این است
دارند به ما عشق و گرفتند ز ما عقل
گفتند صلاح همه عشاق در این است
رندان همه مستند و حریفان همه مخمور
خوش باش که رسم و ره میخانه چنین است
من رند نظر بازم و آن لعبت طناز
ماه طلعت و شیرین دهن و زهره جبین است
پیمانه به کف گوش به دف چشم به محبوب
این شیوه‌ی هر عاشق میخانه نشین است
با دوریت از بین نرود عشق تو محبوب
مهرت به دلم تا به ابد جای گزین است
بحرانی از این در به مرادی نرسیدی
بر هر در دیگر که روی بهتر از این است

شاعر: همایون بحرانی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: همایون بحرانی , اشعار شاعران برازجانی , رند نظر باز , شهر برازجان

تاريخ : دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ | 10:51 | نویسنده : الف.م |

عید رمضونتون موارک

عید رمضونتون موارک
شیرین بوه دهنتون و خارک
مهمون که میا بگو بفرما
جی موز و هلو خیار و خارک

شاعر : خانم معصومه خدادادی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: معصومه خدادادی , شعر محلی به زبان برازجانی , اسمس تبریک عید رمضان

تاريخ : پنجشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۲ | 23:42 | نویسنده : الف.م |

غلومسین سوز علی

غلومسین سوز علی میره ی ستاره

نعشش بار کردن بردن اداره

سعد آباد تا بی براء راجونه کشتم

شماره ی مین رجو نظامی کشتم

ده تیر ته پولادی ری کنگ دردم

ای نخوام در بیایم نه تخم مردم

تفنگ ته پولادی بالاش کنم ناز

هر کسی سر جمنه شونش کنم واز

تش بگیر سعدآباد کیچش چه تنگ

هر هلی ری میکنم صدای تفنگ

ستاره نون میکن با تیر ورشو

غلو مسین صحرا واوی مجال هر شو

سروازل و ره میان سروان پاشون

ستاره ی پل بریدو میاد نهاشون

غزالی و ره میاد جومش قزلباش

مکنین منع دلم میخوام برم پاش

ستاره نون میکنه با تیر باریک

غلومسین کشتن ای شو تاریک

شاه منصور یادت میاد پوزه ی نرو لاس

دس کردم ماشه ی برنو کردی التماس

شاه منصور بالا بلند گردن خروسی

دشمنیت کاریم نکرد کشتیم و دوسی

غلومسین داد میزنه محمد برارم

لشم افتو گرفت نومدی دیارم

غلومسین سوز علی میره ی ستاره

نعشش بار کردن بردن اداره

بر گرفته از کتاب دشتستان در گذر تاریخ

(محمد جواد فخرایی)


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر غلومسین سوز علی , کتاب دشتستان در گذر تاریخ , شهر برازجان , شعر برازجان

تاريخ : سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۲ | 18:50 | نویسنده : الف.م |

به دشتستان ودشتی بلبلی نیست

به دشتستان ودشتی بلبلی نیست          كه خونین بال از هجر گلی نیست

به غیر از شروه های عاشقانه             به كوه ودشت وصحرا غلغلی نیست

( دكتر جعفر حمیدی )


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: به دشتستان ودشتی بلبلی نیست , دكتر جعفر حمیدی , شهر برازجان , به غیر از شروه های عاشقانه

تاريخ : یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۲ | 14:30 | نویسنده : الف.م |

چوشی زائران امام رضا (ع)

چوشی زائران امام رضا (ع)


کجا هوای شهنشاهی زمین دارم

که کفش داری سلطان هشتمین دارم

سزد که فخر کنم بر شهان به روز جزا

به کفش داری سلطان دین امام رضا (ع)


**************************************************

میروم در خدمت شاهی که ایوانش طلاست

پادشاه هفت کشور پیش احسانش گداست

زائر شاه رضا دارد ثواب بیشمار

هفت هزار و هفتصد و هفتاد حج کبریاست

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوات


**************************************************

میروم در خدمت شاهی که ایوانش طلاست

پادشاه هفت کشور پیش احسانش گداست

یک طواف مرقدش فرموده ی پیغمبر است

هفت هزار و هفتصد و هفتاد حج اکبراست

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوات


**************************************************


خورشید چون طلوع نماید ز صبحدم

بر گنبد غریب خراسان زند عَلَم

نور زیاد بارد از آن گنبد طلا

افشان کند چو گل به سر کعبه و حرم

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوات


**************************************************

ای شه طوس که بر روی زمین نور خدایی

روی بنمای که بی پرده خدا را بنمایی

نظری هم بگداییّ من خاک نشین کن

ای که در پادشهی صاحب ایوان طلایی

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوات


**************************************************

این خراسان بستر سیر و صفا است

منزل روشندلان با وفا است

آنکه از وی چشم روشن میشود

گنبد نورانی شاه رضا است

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبّه طلا حضرت رضا صلوات


**************************************************

ای زائر روضه ی خوش انوار رضا

بشنو سخنی زقدر و مقدار رضا

از سوزن مژگان بدر آرند ملک

خاری که رود به پای زوار رضا

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبّه طلا حضرت رضا صلوات


**************************************************

ای غریبی که ز جدّ و پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی
اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند

ای به قربان تو شاها که تو حجّ فقرایی

که خدا فرموده در همه ی آیات

به شاه قبّه طلا حضرت رضا صلوات


کتاب چاوش نامه - حبیب قاسمی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: چوشی زائران امام رضا , چوشی , شهر برازجان , چوشی برازجان

تاريخ : پنجشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۲ | 23:48 | نویسنده : الف.م |

فایز نوشته

فایز نوشته


کنـارم رقـص پـیراهـن گـرفتـه

چه سوز وسازها در من گرفته

تکـانـده دامـنـش را در خیـالـم

اتـاقــم بــوی اویـشـن گـرفـتـه



خیالی رو به رویم می کند گل

سـپـیـد آرزویـم مـی کنـد گــل

به گل چیدن اگر امشب بیـایی

دوبیتی در گـلویم می کنـد گـل



به قدر چشمهایت حرف دارم

به گوش آشنایت حرف دارم

شبی بگذار سربرشانه ی من

که یک دنیا برایت حرف دارم


"شاعر : فریبا جلالیان"


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فایز نوشته , فریبا جلالیان , برازجان , اشعار شاعران برازجانی

تاريخ : یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ | 9:41 | نویسنده : الف.م |

سرودهای عروسی: هرچی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی

سروده های عروسی:


هرچی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی

ری گُلالت گل بریزم تو دُر دونمی

قربون بالی بلندت اونجو که بستی نماز

شال ترمت خاک مینداز تا بیارم جانماز

کُکا جونیم رود رومه چیت گل خر دوبرش

کی بره قربون بالاش؟خواهر کوچیکترش

پنج دری ری وقبله بالا خونه ری سرش

توش بشینه شیر دوما بکنه عقد زنش

یک حُمومی سیت بسازم چون حُموم کازرون

آبشِ کرمون بیارن ، سنگشِ مازندرون

یه چناری تو فِدمون پیچ در پیچش طلا

توش بشینه شیر دوما بکن شکر خدا

آسمون پر ستاره ماه و توش جیلون زده

زیر چتر خانم عروس مروارید غلتون زده

اسب سوز زین قلمکار سُلسش دور گردنش

خوش بحال کُکا جونیم و سواری کردنش

خُم بیارم نی به نیچت خُم ببندم حجلته

چلچراغی دس بگیرم تا بیارم زینته


موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: هرچی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی , سروده عروسی برازجان , شهر برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 0:8 | نویسنده : الف.م |

خبر اومد كه دشتستون بهاره

خبر اومد كه دشتستون بهاره

زمين از خون فايز لاله زاره

رفیقون دور فایز جمع گردین

كه فايز يك تن و دشمن هزاره


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: خبر اومد كه دشتستون بهاره , زمين از خون فايز لاله زاره , فایز دشتستانی

تاريخ : سه شنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۲ | 16:26 | نویسنده : الف.م |

تک بیت طنز

خوش آن چاهی که اُو از خوش درآیو

بزن منتیل تا جونت درآیو


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: خوش آن چاهی که اُو از خوش درآیو , بزن منتیل تا جونت درآیو , تک بیت طنز , برازجان

تاريخ : سه شنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۲ | 16:1 | نویسنده : الف.م |

شعری از استاد فرج الله کمالی

نچیدم گل و باغی غیر ری تو

نخوندم شعر خاشی غیر سی تو

ور دل خوندمه درس قشنگی

بسازم بی همه چی غیر بی تو


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: نچیدم گل و باغی غیر ری تو , نخوندم شعر خاشی غیر سی تو , ور دل خوندمه درس قشنگی

تاريخ : یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۲ | 1:43 | نویسنده : الف.م |

آه از لو و چیشت

لوولته تا گل دلخواه نادن

ری پهنه جیگر مو آه نادن

چیشلته وختی می خواسن بسازن

دو تا دریا میون ماه نادن

شاعر: محمد غلامی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: لوولته تا گل دلخواه نادن , اشعار محلی محمد غلامی , شعر محلی برازجانی , شهر برازجان

تاريخ : یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۲ | 1:29 | نویسنده : الف.م |

تا صو اوو

چیشم رج پات میلم تا صو اوو

سر و جون نات میلم تا صو اوو

مو دس هی می کشم بو می کنم بو

گلی سر جات میلم تا صو اوو

شاعر: فریبا جلالیان


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: چیشم رج پات میلم تا صو اوو , فریبا جلالیان , اشعار محلی برازجانی , شعر محلی

تاريخ : یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۲ | 1:25 | نویسنده : الف.م |

نوروزت مبارک

نوروزت مبارک

شُدمبو سی تو، شُودَر سی مو، نوروزت مبارک بو
کُموتر سی تو، کُوکر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا ای خطه ی دریا و دشت – استان ما بوشهر!
گُلِ تر سی تو، کنگر سی مو، نوروزت مبارک بو
شو چارشنبه سوری، گرمی تش مالِ‌تو، لرزیدنش سی مو
پریدن سی تو، پَرپَر سی مو، نوروزت مبارک بو
شُوِ عیدی که هر کس با عزیزش شاد و خَش دل بی
خش تَر سی تو، غم تَر سی مو، نوروزت مبارک بو
کوکِیسو جون نرو واگرد، کُلِ گندمل سی تو
همه اش سی تو برادر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اونجو بهار ی نغمه می خونن پیلیسوکل
پیلیسوک سی تو، شوپَر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اینجو قلاغل پشکلِ ‌غلتیده ری برفن
سفیدل سی تو، سِه تر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اونجو خِشن بُنگ بزل ری گردنه ی بُزپَر
بُزل پاک سی تو، بُزپَر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اونجو گِمونم پُر غزل بو دفترِ دریا
غزل ها سی تو، دفتر سی مو، نوروزت مبارک بو
"فرج" کوگ، "ایرجو" بلبل، مو اون قُمری مُخدونُم
کُه و گُل سی تو، مُخ در سی مو، نوروزت مبارک بو
بگین سی "ایرجو" ای غوره! یادِ آتشی هم باش
شدمبو سی تو، شُودر سی مو، نوروزت مبارک بو


شاعر: منوچهر آتشی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: نوروزت مبارک , نوروزت مبارک از منوچهر آتشی , شهر برازجان , اشعار منوچهر آتشی

تاريخ : شنبه دهم فروردین ۱۳۹۲ | 9:53 | نویسنده : الف.م |

دانلود شعر طنز به زبان محلی

دانلود شعر طنز با زبان محلی (تصویری)

 (شاعر : خانم خدادادی)

برای دیدن آنلاین این ویدئو ، بر روی دانلود کلیک کرده و از پایین صفحه مشاهده فرمایید


دانلود

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات ، فیلم ها ، دانلود
برچسب‌ها: دانلود شعر طنز با زبان و لهجه محلی , شاعر خانم خدادادی , شهر برازجان

تاريخ : پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۲ | 20:56 | نویسنده : الف.م |

شیر دشتستون

شیر دشتستون


بخون فایز دلم دشت جنونه

اسیر ماتم و دردِ گرونه

بیو فایز ، چه فردا ؟ جاشه اِمشوُ

بخون تا دل به خون دریا شه اِمشوُ

بگو از شیر دورون از (( غضنفر ))

که دشتستون کهِ آلاله پرور

بگو از قصه بست (( چغادک ))

ز بوی ((برنوا)) مستِ (( چغادک ))

همونجا که کُهِ غم بار کردی

 نِشِستی گریه بسیار کردی

(( غضنفر )) بی با سیصد تفنگچیش

هزارون اجنبی اهل بریتیش

کِنارش (( ریسعلی)) با (( زایرخضرخان))

جوارش شیخ حسین هم بسته پیمان

بگو فایز زجور انگلیسا

بگو از ظلم ای اهل کلیسا

که نامردای بی ایمون چه کِردن

بگو با شهر دشتستون چه کردن

بگو فایز که با ما که چون شد

(( غضنفر )) شد شهید و غرق خون شد

هنوزم شیخ (( رسول )) ننگ زمونه

چو دستش تا به مرفق غرق خونه

بگو فایز تو از تاریخ پُر درد

بگو از شیر مادر (( شاپسرمرد ))

که در خاکش اسیر شیر دورون

دریغا شیر ما شد دیر یارون

ولی نوم غضنفر زنده میشه

که راهش زنده در آینده میشه

بده فایز نویدِ شب ستیزون

(( غضنفر )) شد (( امید )) شب ستیزون

امید آبانماه69


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شیر دشتستون , غضنفر السلطنه , شاپسرمرد , زایرخضرخان

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۱ | 21:14 | نویسنده : الف.م |

اسمس دشتستانی

من تورا چون نان سنگک ، چون تلیت ماس و منگک ، مثل ارده ، مثل خرما ، مثل دارچین توی حلوا، مثل جیکا توی صحرا ، مثل ترشوک مثل توله ، مثل فلفل توی قلیه ، مثل طاره تو دمیتا، مثل پرگون ، مثل تربک ، مثل مشتک توی تینک ، دوست دارم

موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: تلیت ماس , اسمس برازجانی , منگک , خرما

تاريخ : دوشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۱ | 20:53 | نویسنده : الف.م |

دو بیتی های کرم کوهستانی

دو بیتی های کرم کوهستانی

 

ز عشقت آتش اندر جسم و جان است * زهجرت اشکم از مژگان روان است

نه ای واقف دمی ز احوال کوهی * ز چه زار و قدش همچون کمان است

 

پریشان خاطرم ای یارم امشب * بپرسم بر حال زار زارم امشب

نه امیدی ز بخت و یار کوهی * که بنوازد تن بیمارم امشب

 

به پرواز است مرغ جانم امشب * ز آب دیده تر دامانم امشب

حبیبم گر طبیب آسا به کوهی * گذر آرد کند درمانم امشب

 

مرا پیری گرفته سخت در بر * توان رفته مرا از پای تا سر

جوانی گلشن عمر است کوهی * هزار افسوس ناید بار دیگر

 

سحر گه خواب بودم با دل زار * شکنج زلف دلبر شد پدیدار

ز خواب از شوق کوهی دیده بگشود * ندید آن بی وفا یار جفا کار

 

گلی نشکفته و نوری به بازار * بدیدم نیست مانندش به گلزار

ز خلق و خوبیش سر نیست کوهی * به قامت سرو چون ماهست رخسار

 

زهجران تو ای شمع شب افروز * سر شب اشک ریزم تا رخ روز

دوای سینه ی مجروح کوهی * میان لب تو داری ای دل افروز


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دو بیتی های کرم کوهستانی , اشعار کرم کوهستانی , کرم کوهستانی , شاعر برازجانی

تاريخ : یکشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۱ | 13:13 | نویسنده : الف.م |

بی مقدمه ز و دل برق جمالش منه کشت

بی مقدما ز و دل برق جمالش منه کشت * خین دل گردنشه خاش و حلالش منه کشت

رفته ویدم سر تو، نوگ کنم پاک و پلشت * و پسندر دیدمش، مین شلالش منه کشت

سرش شونه میکه، هشکله میخند همار * او درنگه ی ری گلی صاف و زلاش منه کشت

زرخه وش چیشکی، سیلش بالا انداخت * مونی در کار نبی، باز گلالش منه کشت

دیدومش تو دوتی، چیشل کالش منه کشت *تنگه ور تنگ مثه کهره شکالش منه کشت

تازه در اومده بیدم تو بن چه چیشلش* چه و چمبه بکنم، کچه ی چالش منه کشت

تیر مرزنگل و شمشیر دو تا برم سیاش * زخم کاری زدنم، دونه ی خالش منه کشت

تو فدح ویسیده بیدم خوشه دیش اومه گذشت * پرس حال منه که، معنی سوالش منه کشت

گفتم احوال شما ، گوش نکردم و جواب * هرچی میخواس بگو، فهم و کمالش منه کشت

تا بفهمم چکنم گفت خداحافظ، هی های * که خداحافظ زدن گه بی جمالش منه کشت

بسکه امروز و صوا کرده منه کرده هلاک * کلو آویدمه، وعده ی سر سالش منه کشت

غیر پیل هیچ نمینه بوی سنگدلش * پس مرگش بره، ای مال و منالش منه کشت

ای خدا کار کمالی و ای حرفل ده گذشت * خت یه فکری بکو که، فکر و خیالش منه کشت

فرج الله کمالی

منبع: کتاب دشتسونی/فرج اله کمالی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: بی مقدمه ز و دل برق جمالش منه کشت , فرج الله کمالی , شهر برازجان

تاريخ : پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۹۱ | 22:37 | نویسنده : الف.م |

چوشی

چوشی


هوا کرده دلم چوشی بخونم      سرگرده خمون داتی بخونم

 مو هرگز ری گپ دل پا نمیلم      بویس امشو کرامندی بخونم

 اما توش موندمه دنگ و مدحدح    که سی چه ،سی کجا ،سی کی بخونم

زمسون و شو و دریا و تیفون        سی خم یا از غم کشتی بخونم

و دشتسون و تنگسون بنالم         و یا سی مردم دشتی بخونم

نمی پی کمتر چاهی بسازم         و یا سی بلبل باغی بخونم 

نه عرفان خوندمه نه پند و حکمت    که گرده ی حافظ و سعدی بخونم

  ندیدم رستم و اسفندیار ی             که می فردوسی طوسی بخونم

 نه مداحم نه قرآن خون مجت            که در راه خدا پیلی بخونم

 نمیلین سر مو زوارل عشق               که مجبورم سر پیری بخونم

  خروس سی رضا نا رفت جیجه م         پره واوی چه سی باری بخونم

 کجا افتو در اومه باغ ملا                      سی ظلم آباد و سی جبری بخونم

دلل واویدنه سنگی خدایا                    چه شعری سی دل سنگی بخونم

 پی شاوی و شیخالی نه کوکم         ورم بهزه که سی برهی بخونم

  بت عیار هر ساتی یه رنگه                   چقه سی ای بتل رنگی بخونم

   چقه سی قرمز و آبی برخصم                میخوام اندعفه سی ملی بخونم

   شراب عشق یاری کرده مسم               چه کیفی داره تو مسی بخونم

 کسی نیسی دلش پی ما یکی بو          فقط سی ایرجو شمسی بخونم

 نه بارون زه نه گامون چی که امسال        نه په جاشه که سی قحطی بخونم

 کمالی آخ واجفتی جواوی                      بویس چوشی سی آزادی بخونم

فرج الله کمالی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فرج الله کمالی , هوا کرده دلم چوشی بخونم , شاعران برازجانی , چوشی

تاريخ : چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ | 22:4 | نویسنده : الف.م |

قَمَرو

قَمَرو

قَمَرو ای قمرِ میش کَرَمِ کَلْ یَدِلا

 قمَروای قمرو ،سیرق بی شرم وحیا

 

مِی چِتِه گُرگِ لَکِی صَبْ بِدِه تا وَتْ برسم

 مِی نه پات گَپ می زنم سِی کُ بینم پی تونُما

 

واکه می فهمی اما بِختره از نو بگُمت

 قَدِ خاگ چیش راسُم مو می خوامت بخدا

 

شاخ مار اِشکسه انگاری تو کار مو وتو

 آخو یکساله بُوات می کنه امروز و صوا

 

خُت ودیت بونه بگی تا کَروو راضی کنه

 ورکَشِ دَسْ بکشه بهز مو گیرش نمیا

 

وقتی سیلم می کنی تش می زنی جیگرمه

 اِی نمی خواسی مونه سیچه نگفتی بن جا

 

یه پَسینی خُم وخُوت یادته رفتیم سر تو

 هرچی لوت میگزیدم تو می گفتی دوولا

 

سرني عشق تو گُي چال ولات واويدمه

 ايسو بعد او گپل،قول و قرارل همي زا ؟

 

تو خَشَمْ پَهنه كه افتادي ديندِي صَفرو؟

 خاك عالم تو سرت بَهزِِِ منه اي تُرِِ گا ؟

 

مو مي خواسم اي سفر وقتي رسيدم و گَتَر

 شو و رو جون بكنم مُر بكنم پيل و پلا

 

دو سه مينار سفيد و دو سه دسمال دَسي

 جوميِ ناري گُلدار و النگون طلا

 

دو سه نعلين دو گوشوار هَفَ هشتا ريسري

 بسونم همّشه تا سي تو بيارن ري پَشا

 

تو چه كردي جَمَزِشْ مَهْزِ دوتا دُنْگِ زمين

 جون مرگ واويده كردي مُنِه رُسوا و تَوا

 

هَمِي بِخْتَر كه زن حاجْ صَفر آوي بي وفا

 قَمرو  اِي بي صَفت دَس مريزا دَس مريزا

 "فرج الله كمالي"


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: قَمَرو , قَمَرو ای قمرِ میش کَرَمِ کَلْ یَدِلا , فرج الله كمالي , شهر برازجان

تاريخ : چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ | 22:2 | نویسنده : الف.م |

اسپیک

اسپیک

اسپیک خوندیم ای سفر پُی حکم دل بیدن بسه

تا یادمه دس دادمه ای دل دِ پیسیدن بسه

از بس که پَر وَم دادنه دیوار تَکَم دادنه

نهی نشسِنم وِرسادنه اِمشو دِ وِرسیدن بسه

دل خوندم و دس خاج بی استاد مو لیلاج بی

یا بلکرم حلاج بی اُما دِ لوییدن بسه

تک بافه بافه تو دسه بازم دولو وَم خندسه

اِقوال مو واپیچسه ری خال خوسیدن بسه

ری دس رفیقل خوندُمه تو رفع بامش موندُمه

پُی خُم جناغ اِشکُندمه ری دوس نازیدن بسه

میرِن حریفل تو ورق شی کُوت میریزم عرق

می وینم و میگم دِرک پاشو جَر آویدن بسه

واکَم دِ پیر آویدُمه خُم خُم دِ سیر آویدمه

از سینه ی دل شیر غم اوسِ تیسو دوشیدن بسه

میگن رفیقل وَم همه گشنیز و خشتم لازمه

بی دل نمی یازی دُرُس ری دل دِروشیدن بسه

اُمشو و هر شو سِه تره عالم و کامِ شِو پره

شو کور بیدن بِختِره سی روز نالیدن بسه

کُردک نمیخوا بَر کنی جاتِ وِرِ منقل کنی

سرما خودِ جومِی یَلُو تو باد وِیسیدن بسه

هی پیچ وا پیچش نکُ دَسا دلِ هیچش نکُ

خواننده ی گیچش نکُ در جا بگو بیدن بسه

میخوا کمالی اُم ولا واوو مثِ خلق خدا

گفتم ترا محض خدا وِرسا که خو دیدن بسه

فرج الله کمالی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: اسپیک , اسپیک خوندیم ای سفر پُی حکم دل بیدن بسه , شهر برازجان

تاريخ : سه شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۱ | 22:6 | نویسنده : الف.م |

سي جي

سي جي

ولاتِ مانه تَو سي جي گرفته

دسِ سي جي نفس تنگي گرفته


نهاتر تو سيك ميفتا  ور ديمش

ترقي كرده تو سي جي گرفته

 
نه اي توكو  تولارِ دشتستونه

خزر تا بيخه يِ دشتي گرفته


كسي نيسي كه بي سي جي بگرده

و هر ده تي يكيش نقدي گرفته


چه نقديني،چه قرضيني،چه قصي

دُزيش صدتا،يكيش پيلي گرفته


غُلو تَك مي زنه،پاش وا ميرخصه

طير سي جي شِ ،جي سي دي گرفته


بخالش نِشسته ري پارسِ جنوبي

فرافرگازِ بي معني گرفته


سر پيچل چنوني وره ويمو

كه ميگي قاوي يِ اَشتي گرفته

 
بچه ي مردم ميارن نمره بيس

بلا نسبت بچه ي ما … گرفته

 
 بيو سي محمدو وريش و پشمش

يه دس فرمون،يه دس تزوي گرفته

 
سه تا نصفه ديه چادر نشينش

پَس تَركش شري كشتي گرفته

 
كُكي باقي گرفتن پايه ي يك

كُكي ما تازه دو شخصي گرفته


خوشا حال كسي كه غم نداره

گپل جندي مونه شوخي گرفته


دل بدبخت ِ مو بازم غمينه

دواره بونه ي چوشيِ گرفته


«كمالي»بسكه ديده بي رسيمي

دلش از قحط فرهنگي گرفته

فرج الله کمالی

موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: فرج الله کمالی , شاعران برازجانی , سي جي , اشعار فرج الله کمالی

تاريخ : سه شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۱ | 21:52 | نویسنده : الف.م |

برازجان

برازجان

برازجان شهر زيباي شهيدان

برازجان شهرعشق وشهر شيران

برازجان شهرايثار و شهادت

برازجان مهد و ماواي رشادت

برازجان شهرنام آوران است

كه نام اوهميشه جاودان است

برازجان شهر زيباي نخيلات

برازجان مامن و ماواي ايلات

ز آثار مهم  وپر بهايش

عروس شهر او كاروانسرايش

چه بس زيباست آن كاروانسرايت

كه او دارد ز تاريخت حكايت

برازجان اسم و رسمت جاودان باد

تو بايد قلب يارانت مكان باد

كه شهر من بود شهر برازجان

كه من دوستش بدارم چون دل وجان

برازجان


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: برازجان , شعر برازجان , شهر برازجان , برازجان شهر زيباي شهيدان

تاريخ : چهارشنبه دوم اسفند ۱۳۹۱ | 20:25 | نویسنده : الف.م |

شعر طنز قلیان برازجان

شعر طنز قلیان


ببوسم خاک پاک دشتستان را

تجلی خانه قلیان کشان را

ای دو ، سه کوچه ز ما دورتر

قلیان تو از همه پر دود تر

کاش که همسایه ما می شدی

پایه ی قلیان کش ما می شدی

ای به فدای قل قل قلیان تو

مانده ام در حسرت دیدار تو !

قلیان برازجان


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر طنز قلیان برازجان , ببوسم خاک پاک دشتستان را , قلیان برازجان , اسمس برازجان

تاريخ : چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ | 23:10 | نویسنده : الف.م |

شعر محلی موبایل

موبایل

موبایل بچه خـُردی آویده به ما چه

تودس هر کی هسیش گردی کـُما چه

نهی گردن، سر جیو، تو کفِ دس

ریا پی شهکه می دن کردن ِ مس

می گن مجلس یه طرحی داده دولت

موبایل ِ کیلویی می دن و ملت

فراوون گیر میا مث پهک شاوی

سفید و سه بخی یا سرخ و آوی

حسینو میش کرم ری خر نشسّه

یه نوش ِ تو قدش پوی بند بسّه

میره صحری بیابون می زن ِ زنگ

و حاج باقر می گو معتادِ الدنگ

رضو که نمتره مفش ِ بگیره

ور همساده یل خوش ِ می گیره

میا تاپشت در می گو حمیده

الو واز کو در ِ آنتین نمی ده

علی محدِ رجو فاتح بواش بی

پر ِ مجلس صدی کوره ی کوکاش بی

موبایلش زنگ زده هی جونی جونم

شو ِ مهتاب سیت آواز می خونم

کریمو فتح الله بد شکل پرّو

مزاحم ویموه هر رو سی زهرو

تو گردنش ِ سر صو تا دلی شو

سر خردن، سر کیچه، موقی خو

جواوش کردِ زهرو دیگ پسینی

می خی جر رو بدی می، مار خینی

کریمو ! روز ِخش چیشت نوین ِ

امیدوارم که دیت مرگت بشین ِ

«زیارت» تا «بناری» خط نمی ده

یا خر خر می کن ِ یا فیکه می ده

می گو که، مشترک نیسی و دسرس

می خی جلدتر بگیر ِ بر پساپس

برازگون می زن تا اصفهون ِ

می گو خط ری خط ِ اینجو دکون ِ

خلاصه درد سر تا کم کنم مو

گپلم ِ کم کمک تا جمع کنم مو

می گن هر چی حدّ ِخش ردایمو

سر ِ آخر همه ش درد سر ایمو

موبایلم مث پیاز ِ کازرونی

خُش ِ بی عرضه کرده گه گمونی

یه چی می خوام بگم سی یادگاری

و دس یو عاقبت و یمین فراری
شاعر:معصومه خدادادی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر محلی موبایل , معصومه خدادادی , شعر محلی , شهر برازجان

تاريخ : چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ | 20:31 | نویسنده : الف.م |

شهر من

شهر من

شهـرمـن دریای عـشقی بوده در ذهن جنوب
ساحـل زیـبـای عـشـقی بـوده درذهـن جـنوب
لهجه های عاشقی در پنگ هایش خفته است
دانه ی خرمای عشقی بوده در ذهـن جنـوب
درمیـان نخل ها وقـتی کـه مـی پـیچـد نـسیـم
مژده ی فردای عشقی بوده درذهـن جــنوب
صد ثمرقنـد ست حتـی یـک رطـب از بـاغ او
شربت اعـلای عـشـقی بـوده درذهــن جـنوب
مـوج شـرجـی درتـن شـبـهـای تابـستــا ن او
وسعت گرمـای عـشقی بـوده درذهـن جــنوب
استـوای تــیرومــرداد ش وگـاهـی سخــت تـر
لطف بی همـتای عـشـقی بـوده درذهـن جنـوب
یا« الا ای دشتسون ای یار جونی» سا لها ست
خوش ترین نجوای عشقی بوده در ذهن جنوب
آن «سَبَخ زارِخِشُ» را که کمـالی گفتـه اسـت
گلـشـن رویـای عـشـقی بـوده درذهـن جـنـوب

آن (غـظـنـفـر سـلـطنـه) ازحـاکمـان ایـن د یـا ر
عـالـم عـظـمـای عـشقـی بـوده در ذهـن جنـوب
یـا کـه آن( شیـخ بـرازجـا نـی) فـقـیـه نکـتـه دان
مـنـطـق گـویـای عـشـقـی بـوده درذهـن جـنـوب
بـوی د شـمـن تـا مـیـان سـاحــل نـیـلـی رسـیــد
حکـم او فـتـوای عـشـقـی بـوده درذهــن جـنـوب
نـا صــح وشــیدا وکـوهـی،واثـق و واجــد هـمـه
شعرشان غوغـای عـشقـی بـوده درذهـن جـنـوب
از ادیب وفاضل وشـاعـر ،که دشـتـسـتا ن هنوز
صـاحــب آوای عـشـقـی بـوده در ذهـن جـنـوب
فـصل نخـل وعـا طـفـه بـا بـوی (طـاره) صـبحگاه
عطـری از لیـلای عـشـقـی بـوده درذهـن جـنـوب
سـوزن شــعــرم درایــن انـبـار عـلـم ومـعــرفــت
حرف فـرداهـای عـشـقـی بـوده در ذهـن جـنـوب
کوچـه ی قـلعه ودشـتـستـان وایـن خـاک عـزیـز
آه...یـک دنـیـای عـشـقـی بـوده در ذهـن جـنوب

شاعر:فریبا جلالیان
توضیحات:
1-ناصح :مرحوم کربلایی نعمت الله کمالی متخلص به ناصح _2-شیدا :مرحومفتح الله سعدآبادی _3 :کوهی :آقای کربلای کرم کوهستانی_4 واثق : قاضی عادل جناب سید عبد الرحن معراجی _5 واجد :مرحوم محمد جعفر فرزندحاج محمد از استادان فرهنگی وعالی رتبه


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر شهر من , فریبا جلالیان , شعر برازجان , الا ای دشتسون ای یار جونی

تاريخ : سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۱ | 12:40 | نویسنده : الف.م |

بیت خوانی

بیت خوانی

سروده های عروسی که در واقع تک بیت های است که در مراسم فرخنده عروسی در تمام مرحله های آن با آواز بلند بوسیله یک تک خوان خوانده میشود و این در حالی است که جمعیت انبوه شرکت کننده  در مراسم سکوت کامل را رعایت میکنند لکن پس از اتمام بیت کل جمعیت با سر دادن لحنی که (( کِل )) نامیده میشود با شور و حال خاصی با او همراهی میکنند.

هرچی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی***ری گُلالت گل بریزم تو دُر یکدونمی

ما که رفتیم باغ و صحرا بشکونیم صد گرز تر***گرز تر حجله ببندیم تا بریزه خوشه زر

قربون بالی بلندت اونجو که بستی نماز***شال ترمت خاک مینداز تا بیارم جانماز

رود جونیم رود جونیم چی ندارم لایقت***جونمه دسمال ببندم بفرسم تو دُوتت

اسب سبز زین قلمکار دختر سردار سوار***پیش کشش کن شازده داماد این حرم مال شما

شازده داماد توی حجله پشتشه مخمل زده ***سر کنگ راست دوما ماه چارده سرزده

یه عروسی توی حجله گل الماس ری سرش *** شازده داماد زودی بیو بوسی بنداز تو لبش

ما که رفتیم زن بیاریم آب رو رهمون نداد *** آب رو سنگین و رنگین دختر سردار سوار

شب خدایا روز خدایا یک مرادی در دلم *** رود جونیم زن طلب کرد این مراد شدحاصلم

از خدا یک وُیه دارم باد ری دریا بیا *** رود جونیم رفته حجله خرم شادی درا

خوش بحال ننه ی دوما پشت کفشش مخمله *** میره تو شربت درآره تا کمربندش زره

یک حمومی سیت بسازم چهل ستین چهل پنجره *** توش بشینه رود جونیم با طلسم سلسله

ای حموم چین ای حموم چین آب حموم تازه کن *** تا بیایه شیر دوما خلعتش آماده کن

یه اناری تو سرامون پیچ در پیچش طلا *** شیش نشسته رود جونیم میکنه شکر خدا

اُرخُلق سبز دارابی دکمه هاش مرواریده *** بزنین چو در نغاره ای قبا دامادیه

اُرخُلق سبز دارابی نهادشِ تسمه تفنگ *** زُر وُ پیچش تو خوانون سبزه گردن بلند

آسمون پر ستاره ماه توش جولون زده *** سر زلف رود جونیم مروارید غلتون زده

پشت شیراز میگذشتم رنگِ رنگِ ساز میاد *** سرکشیدم توی حجله حرمش با ناز میاد

کُکا جونیم رود رومه چیت گل خر دوبرش***کی بره قربون بالاش؟خواهر کوچیکترش

پنج دری ری وقبله بالا خونه ری سرش***توش بشینه شیر دوما بکنه عقد زنش

یک حُمومی سیت بسازم چون حُموم کازرون***آبشِ کرمون بیارن ، سنگشِ مازندرون

یه چناری تو فِدمون پیچ در پیچش طلا***توش بشینه شیر دوما بکن شکر خدا

آسمون پر ستاره ماه و توش جیلون زده***زیر چتر خانم عروس مروارید غلتون زده

اسب سوز زین قلمکار سُلسش دور گردنش***خوش بحال کُکا جونیم و سواری کردنش

خُم بیارم نی به نیچت خُم ببندم حجلته***چلچراغی دس بگیرم تا بیارم زینته

 


موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: بیت خوانی , اشعار بیت خوانی , سروده های عروسی , هرچی دارم سی تو دارم تو عزیز خونمی

تاريخ : دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۱ | 23:15 | نویسنده : الف.م |

لالائی

لالائی

تصنیف هائی ایست که زنان با صدای خوش برای خواباندن کودکان یا به طریق ناز کردن بچه ها آنها را می خوانند به صوتی که صدای حزین او گاهی تا صد متری شنیده میشود لکن بخاطر حجب و حیا صدایشان غالبا از منزل خارج نمیشود مگر اینکه زیاد احساساتی شوند.بدلیل بی سوادی اکثر مادران در قدیم کلمات جابجا می شوند یا نا درست تلفظ میشوند و لالائی هائی که به صورت بیت ، بیت قابل تجزیه و تقسیم هستند،قافیه هایشان نادرست و اوزانشان به هم ریخته است.

عزیز دلم مُولالایت کنم تا زنده باشی *** غلام حضرت معصومه باشی دی لالا

عزیزم مو لالایت میکنم تا خوابت بیایه *** بزرگت میکنم یادت بیایه دی لالا لالا

عزیزم شب اومد خدایا مُو انتظار روز دارم *** اما رود که شب رفته مُو روز امید دارم دی لالا لالا رودم لالا لالا

عزیزم شب تار خدایا ماه بنما***بیابون مبتلایم راه بنما

عزیزم به حق کاکل پر خون اکبر **** دل ناشادکامم شاد بنما دی لالالالا رود جونیم لالالالا

اما رود نه در گبرم نه در اسلام دینم *** خدایا نه در مغرب نه در مشرق زمینم

ای رود قسم وی دوس ندارم خوم گناهی خدایا چرا هردم شکایت می نمایی دی لالالا

عزیزم صنم تا کی مرا بر گل کشانی خدایا دلت نمیسوزه ولی بر جوانیم

اما رود جوانی هم بهاری بید و بگذشت *** خدایا چه خوبون اعتباری بید و بگذشت دیلالالا وی وی روزگار

خدایا شدم پیر و ندیدن روی دلدار***دی به پیری پا نهادم دم سوی گلزار دی لالا لالا

عزیزم شدم پیر و ندیدم ای وصالت *** خدایا جوانی صبر بردم در خیالت دی لالا

عزیزم دل پر حسرتم خدایا محنت نصیبم *** تن بی مار نا پیدا طبیبم

اماروود ندونم راز دل با کی بگویم *** خدایا وُ دور افتاده هرجایم غریبم

عزیزم مُو غریب غربتم دور ولایت *** عزیزم پیش کی برم داد شکایت

خدایا مو بسازم قلعه ای دور ولایت *** خدایا وُدس قوم و خویش کم حمایت دی لالالالا

اما رود پسین گینی و الودا کردم و رفتم *** دل از دنیا جدا کردم و رفتم

خدایا نداشتم توشه راه غریبی *** توکل برخدا کردم و رفتم دیلالالا رودم لالا

مو لالای رودم کنم تا ماه بشینه *** خدایا الهی که مادر داغ فرزندش نبینه

اما رود ای مادر ببینه روی فرزند *** خدایا چه حجینی که در مکه رسیده دی لالا

عزیزم خنک بادی روی گلشن اومد *** خدایا که جونم رفته و بازم تن اومد

میون دیده و یعقوب روشن *** که بوی یوسف و پیرهن اومد دی لالا رودم لالا

عزیزم گذشتی عمر ولیکن بد گذشتی *** خدایا یک روزی وُ خوم چون سرگذشتی

عزیزم وُ دس زندگی سیرم نمودی *** بسی رنج و محنت ها کشیدی عزیز تو دلم دی لالالا

عزیزم وُ دس غم برم تا زور پامه *** خدایا مو هرجا سر زنم وُی غم نهامه

ای رود فلک داد و فلک شداد بی داد *** فلک تخت سلیمون داد برباد

عزیزم سلیمونی که حکم باد میداد *** خودش می دید که تختش می بره باد

رودم لالالالالا ، گلم لالا...  ، بچم لالا...کنم لالای تو ، تا ماه درآیه *** که بابات سفر خیری بیایه

کنم لالای تو لالای همیشه *** پلنگ از کوه بناله ، شیر ز بیشه پلنگ از کوه و آهو در بیابون رودم لالالالا




موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: لالائی , لالائی زنان برازجان , لالائی مادران دشتستانی , لالائی برای کودکان

تاريخ : شنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۱ | 13:27 | نویسنده : الف.م |

به یاد شیر دشتستان غضنفر

به یاد شیر دشتستان غضنفر


دریغا از غضنفر ای جوانان *** دریغ از آن دلاور پور دستان

دو صد افسوس از نخلی تناور *** که در خون شقایق شد شناور

دریغا از سواری خسته در راه *** که غلتید از خدنگی گرم و جانکاه

امان از بد گمان و خائن و پست *** که بر رغم قراری می برد دست

فرو گیرند رسم مهربانی *** خیانت پیشگی را آنچنانی

چه میگویی ، غرض عشق است و مردی *** نه کار روبهی و رنگ زردی

دریغ از نخل امیدی که پژمرد *** نفیر تیر داغی جانش افسرد

من از میرزا محمدخان چه گویم *** چسان راه سُترگش را بپویم

درونش داغ تاریخی به بر ، داشت *** هم از دین و وطن، این دو هنر داشت

زحمدانی برآوردی زِرَه ، گرد 1 *** به تنگ خوفناک (( شاه پسرمرد ))2

شهادت داشتی در خون و در پی *** تو رستم بودی و آن کاوس کی

بهار عمر نیکویش خزان زد *** که خصمش تیر ناحق ، ناگهان زد

همه اقطار دشتستان سراسر *** سرود عشق او کردیم از بر

ز نامردی خدنگی بر وی انداخت *** خزانی دروزید و کار و گُل ساخت

سیه رویی ، که قلبش را نشان زد *** نزد بر او ، که بر قلب جهان زد

کنون اُف همراه نفرین بر او باد *** که فرعونیست در چنگال ، اوتاد 3

بدشت آن شقایق های پرپر *** بخواب آسوده خود، تا روز محشر

بپوید راه گلگون تو (نامی)

اگر از کوثرت نوشیم جامی


شاعر : اسماعیل شهرسبزی(نامی)


***************************************************

1-اسم یکی از اسب های غضنفر و نام دو اسب دیگر وی ، شبدیز و مروارید بوده است.

2-امام زاده شاه پسر مرد محل دفن غضنفر می باشد.

3-اوتاد جمع وتد=در فارسی به معنای میخ است.


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: به یاد شیر دشتستان غضنفر , اسماعیل شهرسبزی , دریغا از غضنفر ای جوانان , من از میرزا محمدخان چه گویم

تاريخ : سه شنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۱ | 23:15 | نویسنده : الف.م |

دوش تا دم دم صب غم تو دلُم کُم سُرکِش بی

دوش تا دم دم صب غم تو دلُم کُم سُرکِش بی

دل عین رطب بی غم هجرت گِنِکِش بی

 

یادم اومه او روزی که سرِ رَه تونه دیدم

دل پا نگرفته ی ، موسمِ گُگِلِکِش بی

 

سیل اولیت ری وره عشق تو کردش

خُش رو نبلَد بی ، چیشلت رورووَکش بی


برازجان

ادامه شعر را در ادامه مطلب بخوانید

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دوش تا دم دم صب غم تو دلُم کُم سُرکِش بی , دل عین رطب بی غم هجرت گِنِکِش بی , فرج الله کمالی , شعر محلی

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۱ | 13:5 | نویسنده : الف.م |

هُف تو لوله پوليكا!

هُف تو لوله پوليكا!

سلام . اسمم نمي فهمم چنه . عبدولا ، عبدلعلي ، عبدلرضا ، عبدل هر چي ، ايسو فقط وم مي گن عبدو . تازه عبدوي خالي هم نمي گن . مي گن عبدو جوكر .

شما از نزيك قيافه مونه نديدينه . يعني ممكنه از دير ديدوينم ، اما مطمئنم كه از نزيك نديدينمه . قيافه مو ، دقيقا مث جوكر ري ورقه.

اولين بار هم دقيقا يادم نميا كه كي وم گفت، اما از كچيكي هم كه خومه تو آينه مي ديدم ، ور خوم ، مث يه جوكري بيدم . بايد مونه از نزيك بوينين كه بفهمين چه مي گم . اي دسرسي به مونم ندارين ، يه ورق جوكري وردارين و سيلش كنين . مو كپي برابر با اصلشم . ها ، ايسو يادم اومه كه اولين بار كي وم گفت كه مث جوكرم . اوسونل كه خيلي كچيك بيدم و تازه رفتيدم كلاس سوم دبستان ، يه معلم بالاسونيني اومده بي تو مدرسه ما و واويدي معلم كلاس سوم . مي گفتن تو بالاسون كه بيده ، يه دانش آموزيه تا سرحد مرگ كتك زديده . مي گفتن يه لوش گزي تو اُو خوسونديده و صب تا صب ، پاش مي افتاده دربخت بچيل مردم . مي گفتن بواي دانش آموزي كه كتك خورديده ، ده تيري ورداشتيده و رفتيده هواي معلم اما معلم از دسش گرختيده و ديه هم بالاسون نرفته كه نرفته . يك آدم عجب طوري بي كه نگو و نپرس . مو ، يه چي مي گم ، شما يه چي مي شنفين .

اسمشم ، آغاي زعفري ، آغاي زعتري ، آغاي زعبري ، يه چي تو همي مايه يل بي . سرتونه درد نيارم . ئي آدم ، همو روز اولي كه اومه سركلاس ما و شروع كرد به حاضر غايب ، تا اسم مانه خوند و مانم راس واويديم كه خومونه معرفي كنيم ، چيلش تا شي گوشش واز واوي و گفت تو سي چه ايقه قيافت ضايعه ؟ بچيل رفتن پس خنده و هر كي ، يه كلفتي بار ما كرد . زعتري كه هني هاسي مي خندس ، گفت فكر كنم خدا مي خواسه پي دي بوات شوخي كنه كه تونه داده وشون . دواره كلاس ، پكيد از خنده . همي طوري كه هاسي مي خندس ، گفت بنال بينم اسمت چنه . اسممه گفتم . يادم ني دقيقا چه گفتم . عبدولا ، عبدلعلي ، عبدلرضا ، خلاصه هر چي بي ، فقط مي فهمم كه عبدل توش بي . تا گفتم ، دواره رفت پس خنده و گفت تو بايد اسمته بيلن عبدو جوكر . بعدش هم به بچيل كلاس گفت سيلش كنين ، عندالله ، نه مث جوكريه؟ دواره همه خندسن. تو خنده اونا ، مو به فكر نظام آموزشيني بيدم كه مثلا زعتري يا زعفري يا هر كوفت و زهرماري ، معلم و آموزگارشه. دلم مي خواس دوتا پينجه دسمه كنم تو دهنم و يك فيكه اي بدم كه همه چي بريزه به هم . اما نكردم . همونجو سر جام نشسم و اسباب خنده باقي آدمل كلاسه فراهم كردم ولي هيچي نگفتم.

خلاصه مي خوام سيتون بگم اولين نفري كه اسم مانه نهاد عبدو جوكر ، همي آغاي زعفري يا زعتري بي . هفته بعدي ، سيتون مي گم كه سي چه ئي طوري واويدم و قيافه ام سي چه ايقه توهم بريزو واوي !

منبع:اتحاد جنوب


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: هُف تو لوله پوليكا , شهر برازجان , متن به زبان محلی , برازجان

تاريخ : دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ | 19:55 | نویسنده : الف.م |

اتوتل توت متل

اتوتل توت متل ، ناراحمدي ، نارشکر

تو تيشه وردار مو تور

تا بریم به جنگ کانظر

کانظر هى که ، هوکه

گلهٔ شاه رم که

سى و سه تاش کم‌ که

دختر شاه شونه مى‌خواد

شونهٔ مردونه مى‌خواد

او گرم میخوای یا او سرد

برو سر حوض توتيا

کينت بشو زودى بيا


توضیحات شعر بازی را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: اتوتل توت متل , توضیح بازی اتوتل توت متل , نحوه بازی اتوتل توت متل , ناراحمدي

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه سوم بهمن ۱۳۹۱ | 12:43 | نویسنده : الف.م |

چوشی چیست؟

چوشی (چاوشی)

شعر هایی است که از چهار مصرع تشکیل شده که معمولا بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن یعنی بحر رمل مثمن محذوف در هنگام رفتن به عتبات عالیات در شهرستان دشتستان و شهر برازجان خوانده می شود.

گاهی هر کدام از مصرعها را به نوبت خواننده ای با صدای بلند می خواند و گاهی هر چهار مصرع را یک نفر یا دو نفر می خوانند و با یک بیت بعد از هر چهار مصرع که معمولا به ذکر صلوات دعوت می کند و در حکم بیت ترجیع است همه ی حاضران بلند صلوات بر حضرت محمد (ص) می فرستند.


بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

دردلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده

تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

که خدا فرموده بر همه آیات

به مادر حسنین خیره النساء صلوات


موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر ، اشعار و ابیات
برچسب‌ها: چوشی چیست , چوشی , چاوشی , بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

تاريخ : سه شنبه سوم بهمن ۱۳۹۱ | 12:29 | نویسنده : الف.م |

دشتستون

دشتستون


دشتسون مِی باغ وصحراوگـُلِش تِیناقشنگِ

 اَفتـَووتیفون وتشبادوغـَرِش ورماقشنگِ

 

دورِدَهن ِ بچ گـُجیکِش شیردِی چُرکرده صحرا

مَختکِ گِزوختی تیفون می کـُن ِ لالاقشنگِ

 

اِی برِی معراج تاری گـَردنِی بـِهمِرد،شَوسِه

کهکشون ِ ری زمین وماهِ سرآغاقشنگِ

 

می رس ِ پُی قاصدی گل بی مِنت بارون تـُوصحرا

نم چه می گـُوکه منابع پـُش سرش درجاقشنگِ

 

اَورِمَسّی لارِچرکوغَلـّه کال ِ کِرده بَرکـَش

اَرخُلیکِ بهمن و،ویل ِ برِصحراقشنگِ

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دشتسون , شعر دشتسون , شعر استاد غلامی , دشتسون مِی باغ وصحراوگـُلِش تِیناقشنگِ

ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۱ | 16:26 | نویسنده : الف.م |

دشتستون

دشتستون

 

دشتستون فرق سرم تانُکِ پام سیت بیقرارآویده بَلکم بیشتر

 لُـکّـه بی اَســو خیــالم بوتِ فهـمیـده چَـهارْآویده بلکم بیشتر

 

دوکْشِه اُمشـو وَ موکهـنُـنْـدِنه پاک گُـنْجَلِ شیرِ غم دیرت بیـدَن

 مِی کُراخه ی گِـنُمیـنی که پُرِ مـوری سـوار آویـده بلکـم بیشـتر

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دشتستون فرق سرم تانُکِ پام سیت بیقرارآویده بَلکم ب , شهر برازجان , دشتستون , دشتستان بزرگ

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۱ | 23:4 | نویسنده : الف.م |

اس ام اس برازجانی

قربونی سیت کنم سه میش و تیشتر

خوت دونی دوست دارم از همه بیشتر

ای میوینی پیام نمیدم منظور ندارم

به خدا یا کار دارم یا شارژ ندارم


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: قربونی سیت کنم سه میش و تیشتر , اس ام اس برازجانی , شهر برازجان , طنز

تاريخ : یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۱ | 13:47 | نویسنده : الف.م |

اینجو

اینجو


اینجو که خونمه خاکِ دشتسون ِ به خدا

پسین ِتـَوسون وجَنگِ چـِی خَشون ِ به خدا

تـُوکیچه بادپیچک وتیفون وغـَرهـُفِـّه می ده

شِیطونل مِی بـِیگ میارِن،خَهکلون ِ به خدا
 
چُغول ِچغادکیم نـِگوَت گرُفته ریمون ِ

مُندیم ِاینجوکه تـَش تـُوآسمون ِ به خدا

شَو و رُو جون می کنی مث که ری بُرّا نشسی ی ِ

گیج وسرجا تی ودنیات شَوسهون ِ به خدا

یه دِقِی جا نمی گیری هِی گـَم ِخوت می زنی

تـُو رُواُفتادیه دس پات تـَش ِجُون ِبه خدا

هنی قِرنی پیل ِبی عُرضه نرفته تـُوجیوت

یا پیل ِاَوبرق ِ یاقرض ِدُکون ِ به خدا

مِردکِ تهرونی روزی دوولا چاس می خره

مال ِما سال مُی دراز ما رمضون ِبه خدا

شُوم ِاُوآدم ِبدوختومی خهلت که چـِنه؟

قاش ِبادنگونیه تـُو کل ِنون ِبه خدا

پوس ِبادنگون ِشُوکارد می کشیدیم اُوسِنل

بَهزِصدمن میوه بی،ای دس نشون ِبه خدا

ما اَی شامس داشتیم خو دیمو نوممو می نا شامسلی

باغ ِمردم پُرگـُل ِمال ماغـَزون ِ به خدا

کاشکه تاآخرِعمری بـِچه بیدیم سی خومون

دل ِهرکی گـُتـَره گـُل ِکـَلون ِ به خدا

اِستراتی نی و ساتی یچی پـِرخِت می کـُنن

حالموحال ِسگِ شـُومَشکلون ِبه خدا

آسمون هم مُمکنه یهو بُرمبه ری سرم

حال وروزم حال وروزِ تیترون ِبه خدا

روزگارِ خُم وخُوت می فهمم تاآخرِعمر

گزِگـَومرگی ِ و گـُی خـِشَکون ِبه خدا

شاعر محمد غلامی -بنار-خرداد 1377

موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: اینجو , شعر محلی اینجو , شعر محلی , اینجو که خونمه خاکِ دشتسون ِ به خدا

تاريخ : شنبه سی ام دی ۱۳۹۱ | 13:35 | نویسنده : الف.م |

دشتسون

دشتسون


دشتسون تا هُفه ریزی نزنه جون نمی یا

غلــّه یل کاشتن ِپاک، مِی سی چه بارون نمی یا ؟

قوس وعقرو خو رداوی،چله و حوت خو رسی

غیرِ بُوشـُحم و کـُلـُم بو تـُو بیابون نمی یا


ای خدا ای نزنی بارونی تا چَن روزِ دِ

خوت می فهمی دیه غلــّه گیرمو دون نمی یا

ای نبو بارون ِگـُت گـُت سرِ شُوم تاشفقی

تـَرت وپاچال نمی یا بَنـّه و کاپون نمی یا


اِی نبوهیچ برکت از تو تـُوای کارِ زرات

گیرِاوآدم ِگـُشنِی تـُو ولات نون نمی یا


اِی بخوا باز همی گَردِی بمونه خُشک و پتی

علف و غلــّه و گل دورِ برازگون نمی یا

 

شاعر محمد غلامی - بنار – آذر1369

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: دشتسون , دشتسون تا هُفه ریزی نزنه جون نمی یا , شعر دشتسون , شعر دشتستانی

تاريخ : شنبه سی ام دی ۱۳۹۱ | 13:30 | نویسنده : الف.م |

شعر هویجه

هویجه

هویجه هویجه

هویجه ی بُناری

هویجه

دسمال کُناری

هویجه

خروس کُندی

هویجه

مشکمه دردی

هویجه

نه مال خُم بی

هویجه

مار برارُم

هویجه

باش اُو می یارُم

هویجه

سی بچه بارُم

هویجه

بچه بار تشنه

هویجه

ری کرده چیشمه

هویجه

چیشمه خُشک آوی

هویجه

عیال قرآوی

هویجه


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: هویجه , هویجه ی بُناری , شعر محلی , شعر برازجانی

تاريخ : جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۱ | 22:45 | نویسنده : الف.م |

زن جومه سوز

زن جومه سوز


دوش کوگ اومه گذشت

پرندوش  کوگ اومه گذشت

کُکا جونی تو خُو بیدی

زن جومه سوز اومه گذشت


دیشب کبک آمد گذشت.

پریشب هم کبک آمد و گذشت.

برادر جان شما در خواب بودید موقعی که زن پیراهن سبز آمد گذشت.


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: زن جومه سوز , دوش کوگ اومه گذشت , پرندوش کوگ اومه گذشت , کُکا جونی تو خُو بیدی

تاريخ : جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۱ | 12:15 | نویسنده : الف.م |

شعر محلی برازجان

هی بادنگون

هِی بادِنگون گوش کُه مُو پُی تُنُم

لا مُروَت سِرِ تِه واگردَن مُنُم

دک بزه ای خو نه ظلمت خراو

مِی کجا می خِی برِی با ای شتاو

مِی نمیشناسی مُنُم ای بیوفا

شاید ز ما رفته یادت نانها

هم مُنُم که پی تو بیدُم مِثِ کُکا

روزوُ شُو از تُو نِویمیدُم جدا

هم مُنُم کِه ای نِبیدت در حضور


تیکه می رفت از گُلیم دومَن وُزور

هر زمونی سفره مون وِیمی دراز

صدر مجلس می نشُندیمت وُناز



ادامه شعر و معنی کلمات در ادامه مطلب

.

موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر محلی برازجان , شعر محلی برازجانی , شعر محلی , شعر دشتستانی

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۱ | 21:17 | نویسنده : الف.م |

شیر نر غضنفر

مهد دلیران وطن ، خاک دشتستون ☆ در راه ایران میکنیم ، جونمون قربون

شاد و ریساد شو سحر ، شیر نر غضنفر ☆ شال و قباش کرده بر ، شیر نر غضنفر

☆ هم فتح کرده هم هنر شیر نر غضنفر ☆

دشمن کاسه لیسل ، شیر نر غضنفر ☆ قاتل انگلیسل ، شیر نر غضنفر

قطارش بسه کمر ، ، شیر نر غضنفر ☆ قنسول کرده خین جگر ، شیر نر غضنفر

☆ هم فتح کرده هم هنر شیر نر غضنفر ☆

ز دشتی و چه کوته و تنگستون ☆ ز سوی دگر مردم دشتستون

یکی سنگری در چغادک زدند ☆ شبیخون به دشمن به تنگک زدند

☆ هم فتح کرده هم هنر شیر نر غضنفر ☆

زائر خضر خان امیر میسره ی لشکر ☆ شیخ حسین خان دلیر میمنه ی سنگر

میمنه شیخ سین عرب ، شیر نر غضنفر ☆ زائر خضر هم جناح چپ ، شیر نر غضنفر

تو قلب لشکر شیر نر ، شیر نر غضنفر ☆ کله اش کج ناده و سر ، شیر نر غضنفرپ

☆ هم فتح کرده هم هنر شیر نر غضنفر ☆

سنگر زده تو احمدی ، شیر نر غضنفر  ☆ سی محض خین رئیس علی ، شیر نر غضنفر

جنگ میکنه پی اجنبی ، شیر نر غضنفر ☆ هندو کرده در بدر ، شیر نر غضنفر

☆ هم فتح کرده هم هنر شیر نر غضنفر ☆

دشمن رسیده هر دو هل ، شیر نر غضنفر ☆ هم ری سمل هم شی کتل ، شیر نر غضنفر

شاد و ریساد شو سحر ، شیر نر غضنفر ☆ زینش زده گرده ی نر ، شیر نر غضنفر

☆ هم فتح کرده هم هنر شیر نر غضنفر ☆

میدون جنگ شیر نر ، کوهیل لرده ☆ قبر شهید دشتستون ، شاه پسر مرده


برازجان


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: مهد دلیران وطن , خاک دشتستون , شعر محلی دشتستان , دلاوران دشتستان

تاريخ : دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۱ | 21:53 | نویسنده : الف.م |

دل

دل محنتِ بسیا ودس ِ دُووس کشیده

هرجاترِس ِ رفته وهی جا نرسیده

 

لـَفریزِخُرنگِ شَوورُوکوره ی لارُم

بـِلتـَش ری سرم نشسِه نه مال مین ِ سفیدِ

 

لالِی مون ِ تـُوجاروِ زندِی شرینک زِ

صدسال ِ وای گـُل ی ِ خیاری نرسیده

 

سرپینجـِیلـُم تابـُن ِ کولـُم رِچ ِخارِ

مُخ دم دس ِ وهیشکِ خلالی نچشیده

 

هِی های حَسوصاوِزمین ِ بـُوِیاوی

چل سال ِ که تـُودیدِتفنگش مون ِ دیده

 

یارت بـِرِکِت بـُو،نتری گـَپ بزنی سیر؟

والاّ نه کسی یادش ِ ای زات ونه بیده

 

تـُومَنقل ِ سینـَم تـَش ِ عشق ِ توگِرُنده

دل دیدِغم ِ دردِتون ِ دِکشِه کشیده

 

غسلـُم نده روزی که بمیرم، ونشورُم

هرکی ودس ِ عشق ِ توپامال ِ شهید ِ

 

شاعر : محمد غلامی

برازجان مهر 1387


معنی واژه های شعر دل را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: محمد غلامی , شعر دل , شعر محلی , شعر برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ | 22:31 | نویسنده : الف.م |

برازجون یاد پرپین و پیازت

برازجون یاد پرپین و پیازت    برازجون یاد کلمنده درازت


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: برازجون یاد پرپین و پیازت , شعر برازجون , برازجون یاد کلمنده درازت , shahreborazjan

تاريخ : چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۱ | 15:7 | نویسنده : الف.م |

شعر برازجان شهر جاویدان بوشهر

برازجان شهر جاویدان بوشهر 

برازجان شهر آبادان بوشهر

سوارانت به همراه دلیران

زاند بر خصم دون در راه بوشهر

غضنفر سلطنه فرزند پاکت

نهاده جان به کف در راه خاکت

 جوانانت همه خوب و دلیرند 

به سیماشان جوان، اندیشه پیرند

جوانانت دلیرند و کمانگیر

و دشمن در نبردشان زمین گیر

 زمینت مشک بیز است و گهر خیز

زخرما و زسبزی و زهر چیز

فرج اله کمالی زاده توست

نکو مردی زمردان آزاده ی توست

تو و استان بوشهر دیر پائید

برازجان شهر جاوید

نجف آهوچهر

 


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: شعر برازجان شهر جاویدان بوشهر , شهر برازجان , نجف آهوچهر

تاريخ : دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۱ | 23:24 | نویسنده : الف.م |

رباب رباب

رباب ، رباب ، ربابه ، حال رباب خرابه

اینجو نه جای ربابه ، جای اُرسی ربابه

رباب رفته تو کوچه ، ننه رباب دست پاچه

رباب وقتی رو می که دل و جیگرم اُو میکه

رباب رفته دهکنه با پیرهن کل کهنه

رباب رفته سینما با پیرهن شبنما

رباب رفته چه مشکی پاش گشته یه مشکی


منبع:کتاب ادبیات عامیانه استان بوشهر/دکترعبدالله رضایی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: رباب رباب , حال رباب خرابه , رباب رفته تو کوچه , شهر برازجان

تاريخ : چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۱ | 11:58 | نویسنده : الف.م |

بشکن بشکنه

بشکن بشکنه ، بشکن          من نمیشکنم ، بشکن

بشکن انبوه ، بشکن          نار انبوه ، بشکن

بشکن رو قوطی ، بشکن          واسه آدم لوتی ، بشکن

بشکن رو هوا ، بشکن          واسه آقا دوماد بشکن

دست و پا داره بشکن       برو بیا داره بشکن

بشکن رو حصیر ، بشکن           از صبح تاپسین بشکن


منبع:کتاب ادبیات عامیانه استان بوشهر/دکترعبدالله رضایی


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: بشکن بشکنه , بشکن , بشکن انبوه , من نمیشکنم

تاريخ : چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۱ | 11:51 | نویسنده : الف.م |

شعر عروسی نون و پنیر آوردیم

نون و پنیر آوردیم      دخترتونه بردیم

نون و پنیر ارزونیتون    دختر نمی دیم بهتون


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: نون و پنیر آوردیم , دخترتونه بردیم , نون و پنیر ارزونیتون , دختر نمیدیم بهتون

تاريخ : چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۱ | 11:19 | نویسنده : الف.م |

اشعار هشکله

هشکله دینو ، هشکله

هشکله باغی ، هشکله هشکله جونم ، هشکله

ماشینی بالا میا پرش پلیته ، هشکله

برازجون شهری شده ، بعض کویته ، هشکله

عقربی تو جوممه نمیله بشینم ، هشکله

یا بیایین عقدم کنین یا یکشینم ، هشکله

دخترو دی پیرزن چقه عیاره ، هشکله

وش میگم بالشت بیار دشک میاره ، هشکله

ای خدا بالم بده می بال جیجه ، هشکله

ژُر و پیچی بخوارم دور خلیفه ، هشکله

سوار پرشی اُم دور سرتون ، هشکله

تا خدا قسمت کنه واوم دوماتون ، هشکله

هشکله جونم هشکله اینجو میمونم ، هشکله

سی تو میخونم ، هشکله

امروزه چهارده روزه مو پازنونم ، هشکله

موکه یارم اینجو نیس سی کی بخونم ، هشکله

هشکله جونم دیت بسونم ، هشکله

سی زمستونم ، هشکله



برای خوندن توضیحات شعر هشکله به ادامه مطلی بروید


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: هشکله دینو , هشکله جونم , هشکله باغی , شهر برازجان

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۱ | 11:8 | نویسنده : الف.م |

شعر عروسی  ماشاءالله ماشاءالله

 ماشاءالله ماشاءالله ، ماشاءالله

ماشاءالله به دوماد، ماشاءالله

ماشاءالله به قدّش ، ماشاءالله

قدّ بلندش ، ماشاءالله

ماشاءالله به چیشاش ، ماشاءالله

چیشله قشنگش ، ماشاءالله

ماشاءالله به عروس ، ماشاءالله

ماشاءالله به قدّش ، ماشاءالله

قدّ بلندش ، ماشاءالله

ماشاءالله به ابروش ، ماشاءالله

ابرو کمندش ، ماشاءالله

ایشالله مبارک بادا

یارمبارک بادا ایشالله مبارک بادا


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: ماشاءالله ماشاءالله , شعر عروسی , یارمبارک بادا , شهر برازجان

تاريخ : یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۰ | 11:28 | نویسنده : الف.م |

تش باد ظهر دشتستون

تنُم شرجی ، دلُم خرما پذونه

رخم از مهر تو رنگین کمونه

درون سینه ام ، گرمای عشقت ، مِثِ تَش باد ظهر دشتسونه


موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسب‌ها: تنم شرجی , دلم خرما پذونه , تش باد ظهر دشتستونه , اسمس برازجان

تاريخ : سه شنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۰ | 20:47 | نویسنده : الف.م |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.