منظره ي جنوبي
وقتي كه آسمان نخلستان مي سوخت
از لاي درز هاي كركره ديدم
يك تيره از طوايف اندوه
از حاشيه ي روح مي گذشت
و بار اشترانش
در پيچ و تاب هر گره بغض
الماس از نقاب بيرون مي ريخت
وقتي كه آسمان نخلستان مي سوخت
من روي مبل راحتي خود
سيگار سومم را آتش مي كردم.
موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان
برچسبها: عبدالكريم ايزدپناه , شاعر دشتستانی , اشعار عبدالكريم ايزدپناه , شعر
تاريخ : پنجشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۱ | 16:36 | نویسنده : الف.م |