شهر برازجان

برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

عباس اوجی فرد

الف.م
شهر برازجان برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

عباس اوجی فرد

چه می داند کسی شاید

 عملش در لایه سخت بیابان نطفه می بندد

سلام یک حماسه در خیابان نطفه می بندد

من از آن سرزمینهای شقایق رنگ می گویم

که فردایش به زیر حجم بوران نطفه می بندد

شبیه لحظه های من! مگر باور نمی کردی

که عصیان مثل رویاهای طوفان نطفه می بندد؟

غرور دستهایی را ستایش می کنم کز شوق

زمینها را برای گندم و نان نطفه می بندد

برای من، که با فصل پرستو آشتی کردم

شعور تازه ایی در ذهن گلدان نطفه می بندد

چه می داند کسی شاید درین قرن دگرگونی

زمان در جاری خون جوانان نطفه می بندد

غرور خاک خوبم را کسی فریاد خواهد کرد

جنون نخلها از شرق میدان نطفه می بندد


شعاع کبوتری از دور

 بهار دهکده ها را ضیافتی سبز است

نسیم نامه رسان را رسالتی سبز است

خیال کاج و شعاع کبوتری از دور

حضور چلچله ها را بشارتی سبز است

غروب دهکده لبریز از نجابتها ست

برای مردم خاکی اشارتی سبز است

قداستی در و دیوار کوچه بر هم زد

تمام طایفه ها را صداقتی سبز است

و راًس ساعت دلخواه شیروانیها

به کوچه ها که رسیدی علامتی سبز است

نگاه! آینه ها را به فصل آبی ها

دلیل این همه جوشش عنایتی سبز است


موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان
برچسب‌ها: عباس اوجی فرد , شاعر برازجانی

تاريخ : جمعه دوازدهم اسفند ۱۳۹۰ | 9:49 | نویسنده : الف.م |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.