تو حواست به دلم نیست و من می دانم
در گلو مانده و پوسیده سخن، می دانم
خسته ای و نگهت داشته چون سربازی
وسط جنگ ، فقط حب وطن، می دانم
به ملاقات خدا رفته و برمی گردم
حق دیدار ندادند به زن ، می دانم
تو که خشکاندی و بگذشتی و پاییز شدم
در دلت شوق بهار است و چمن، می دانم
سخت بگذشت، که بی عشق همین منوال است
عاشق من شدنت ، شد قدغن ، می دانم
دست من نیست که بی من به تو خوش می گذرد
تو حواست به دلم نیست و من می دانم
عفت نیک نام
15 اسفند94
موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسبها: عفت نیک نام , شهربرازجان , شهر برازجان , برازجان
ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۵ | 23:29 | نویسنده : الف.م |
به احمقانه ترین شکل ممکن
دلتنگ زنی هستم
که هیچ خیابانی را
با او قدم نزده ام
اما او ....
در تمام خاطرات من
راه می رود
علیرضا حاجب
موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسبها: علیرضا حاجب , شهربرازجان , شهر برازجان , برازجان
دلتنگ زنی هستم
که هیچ خیابانی را
با او قدم نزده ام
اما او ....
در تمام خاطرات من
راه می رود
علیرضا حاجب
موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسبها: علیرضا حاجب , شهربرازجان , شهر برازجان , برازجان
تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۵ | 23:26 | نویسنده : الف.م |