شهر برازجان

برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

شهر برازجان | معنی کلمات برازجانی

الف.م
شهر برازجان برازجان شهرزیبای شهیدان  برازجان شهرعشق وشهرشیران

واژگان برازجانی - حرف خ

واژگان برازجانی - حرف خ


این واژه پس از شنیدن قسمتی از مطلب، خبر و یا موضوعی از کسی توسط شنونده به منظور تشویق و ترغیب طرف مقابل برای ادامه سخنی گوینده بیان می شود. مثال «خا تعریف کُه  دیه چه واوی؟ خُب ادامه بده دیگه چه شد؟» یا خُه که ای طر بعدش چه گو؟ خُب که اینطور بعدا چی گفت؟
خاب/ خاو
پرز، کرک. پرزهای نرمی که در تار و پود پارچه های مثل مخمل، ماهوت، پشمی و قالی، موکت و پتو بافته شده و گرد مانندی که شبیه کرک روی بعضی از میوه ها از قبیل هلو، به، کیوی و مانند آن ها و برگ بعضی از میوه ها و پرهای ریز کوتاه که بر بعضی از پرندگان چون مرغابی روئیده.

خاخا:
خُب خُب واژه «خا» وقتی دوبار تکرار شود معنی آن وادار کردن طرف مقابل به سکوت و جلوگیری از ادامه بیان گوینده است مثل«خاخا دیه بس کُه فهمیدُم چه می گی: خُب خُب دیگه ادامه نده متوجه شدم چه می گویی»
خار:مخفف خواهر، دختری که با شخصی از طرف پدر یا مادر ویا هر دو مشترک باشد. همشیره ، آباجی، ابجی، اُخت و در گویش دیگر مردم دشتستان دِده هم می گویند. مثل «خار برار، دِده کاکا» خواهر و برادر
خارا:نوعی پارچه از بافته ابریشم که مانند صوف پارچه پشینه مخطط و موج دار است. پارچه های اطلس با گل های همرنگ زمینه «نوعی پارچه ابریشمی موج دار و رنگین یا سفید که با دست بافته می شود (فرهنگ معین)».
خارازری:نوعی پارچه اطلس که در بافت آن از نخ های طلایی و نقره ای استفاده شده. زربفت، نقره بفت، زرتار و نقره تار یا زردوزی و نقره دوزی و در گویش دشتستان به این نوع پارچه «شونما» شب نما و برق برقو هم می گویند.
خاراُشتر:خارشتر، گیاهی است خار دار با نوک های تیز و برگ های سوزنی از تیره ی مرکبان دارای گل های خوشه ای به رنگ سرخ یا سفید که گاه ارتفاعش به حدود نیم متر می رسد. از ترشحات و شیرابه ی ساقه و برگ  این گیاه ترنجبین به گویش محلی «ترنجوی» که ملین است و در ترکیب آن ساکارز و ملزیتور موجود است بدست می آید. در طب قدیم از این گیاه بوته ای خاردار در مداوای بیماری های جهازهاضمه، سرطان و طاعون استفاده می شد. عرق آن برای دفع سنگ کلیه مصرف دارویی دارد. این گیاه که در  بعضی از مناطق دشتستان  به صورت خودرو می روید در سال های قبل به علت عدم وجود خنک کننده های برقی در دشتستان پنجره و درب های اتاق که (بادگیر) بود را با خارشتر می پوشانند. و در روزهای گرم تابستان با پاشیدن آب روی آن ها باد وهوای خنک و مطبوعی به درون اتاق هدایت می شد کاری که هم اکنون کولرهای آبی انجام می دهند.


ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: فرهنگ لغت برازجان
برچسب‌ها: واژگان برازجانی , فرهنگ لغات برازجان , دیکشنری برازجان , معنی کلمات برازجانی

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۲ | 2:31 | نویسنده : الف.م |

واژگان برازجانی - حرف ح

واژگان برازجانی - حرف ح


حاج باقری: نوعی نخل و خرما که بیشتر از خارک (خرمای نورس) زرد رنگ و شیرین آن قبل از رطب و خرما شدن استفاده می شود.


حاجت بارون: باران خواهی، دعای همراه با نماز و مراسمات خاص که در صورت «پاکشی» و دیر شدن زمان بارش باران انجام می شود؛ مثل گلگلینو، گلیدار: به دوش کشیدن «سنگ آسک» (دست آس یا آسیاب دستی) توسط پیرزنی نابینا و رفتن به اماکن مقدسه مثل قدمگاه خضر نبی و نورعشرالا در برازجان و در شهرها و روستاهای دیگر دشتستان با مراسم های دیگر برای باران خواهی انجام می شود.

حاجت مرادی: حاجت روایی. این واژه را معمولا به فرزندانی که سال ها پس از نذر و نیاز و حاجت خواستن از خداوند به والدین عطا می شود می گویند که هفته حاجتی نیز گفته می شود؛ همچنان خوردن مقداری از اغذیه ای که به عنوان نذری توزیع می شود به قصد حاجت روایی که «مُروا» دادن می گویند و پس از خوردن به قاسم یا نذری دهنده نیز «مُروی هر سالت بو: عمل خیرت هر ساله تکرار شود» می گویند.



ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: فرهنگ لغت برازجان
برچسب‌ها: واژگان برازجانی , فرهنگ لغات برازجان , دیکشنری برازجان , معنی کلمات برازجانی

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه بیست و یکم تیر ۱۳۹۲ | 14:40 | نویسنده : الف.م |

واژگان برازجانی - حرف چ

واژگان برازجانی - حرف چ


چپ ِ ریپی: کج کوله، کج و معوج . به خط های ناخوانا و اصصلاحا خرچنگ قورباغه هم (رُچ بُتلی) رُچ + بُتل رُچ رد و اثر پای بُتل، سوسک سیاه هم گفته می شود.
پزشک هر چه حاذق و دانا بود
کی دیده خطش خوانا بود «نگارنده»
چپ ره: بیراهه، راه کج و مَثلِ ره برو، بی ره نرو / هر چند که ره پی چون بود که گاها ره بُر هم می گویند.
چپ ری: بر عکس، وارونه، پشت رو.
چپ کُل: چپ دست، افرادی که کارهای روزمره به خصوص نوشتن را با دست چپ انجام می دهند.
چِپسن: چپیدن، در مورد استخوان و اشیاهء به کار می رود، تو رفته گی اشیاء و شکسته گی و تو رفته گی استخوان و در گویش دیگر قُلپِسن یا قلوپ خاردن.
چپل: کثیف، چرک آلود و هر چیز که تمیز نباشد.
چپل کاری: کارهای زشت، قبیح و ناپسند و گاها کارهایی که با دقت و به روش صحیح و با مهارت انجام نمی گیرد که «مح قاسمی» و «مله سندی» هم گفته می شود.
چپلی: نجاست، پلیدی و گاها به مشروبات الکلی به خاطر حُرمت آن در شرع مقدس هم چپلی گویند.
چپُندن: چپاندن، چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگری جای دادن تباندن.
چپُندن: چپاندن، تُپق زدن، بیان کلمه یا جمله ای که منظور و مقصود گوینده نیست اما اشتباها بیان می کند مثلا به جای صبح بخیر بگوید شب بخیر یا بلبله زم به جای زلزله بم.
چپه: بسته بزرگ اسکناس مثل «یه چپه ی پیلی بُردم بازار همش خرج واوی» یک بسته پول بردم بازار همه را خرج کردم.

ادامه را در ادامه مطلب بخوانید


موضوعات مرتبط: فرهنگ لغت برازجان
برچسب‌ها: واژگان برازجانی , فرهنگ لغات برازجان , دیکشنری برازجان , معنی کلمات برازجانی

ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 2:57 | نویسنده : الف.م |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.