شهر من
شهـرمـن دریای عـشقی بوده در ذهن جنوب
ساحـل زیـبـای عـشـقی بـوده درذهـن جـنوب
لهجه های عاشقی در پنگ هایش خفته است
دانه ی خرمای عشقی بوده در ذهـن جنـوب
درمیـان نخل ها وقـتی کـه مـی پـیچـد نـسیـم
مژده ی فردای عشقی بوده درذهـن جــنوب
صد ثمرقنـد ست حتـی یـک رطـب از بـاغ او
شربت اعـلای عـشـقی بـوده درذهــن جـنوب
مـوج شـرجـی درتـن شـبـهـای تابـستــا ن او
وسعت گرمـای عـشقی بـوده درذهـن جــنوب
استـوای تــیرومــرداد ش وگـاهـی سخــت تـر
لطف بی همـتای عـشـقی بـوده درذهـن جنـوب
یا« الا ای دشتسون ای یار جونی» سا لها ست
خوش ترین نجوای عشقی بوده در ذهن جنوب
آن «سَبَخ زارِخِشُ» را که کمـالی گفتـه اسـت
گلـشـن رویـای عـشـقی بـوده درذهـن جـنـوب
آن (غـظـنـفـر سـلـطنـه) ازحـاکمـان ایـن د یـا ر
عـالـم عـظـمـای عـشقـی بـوده در ذهـن جنـوب
یـا کـه آن( شیـخ بـرازجـا نـی) فـقـیـه نکـتـه دان
مـنـطـق گـویـای عـشـقـی بـوده درذهـن جـنـوب
بـوی د شـمـن تـا مـیـان سـاحــل نـیـلـی رسـیــد
حکـم او فـتـوای عـشـقـی بـوده درذهــن جـنـوب
نـا صــح وشــیدا وکـوهـی،واثـق و واجــد هـمـه
شعرشان غوغـای عـشقـی بـوده درذهـن جـنـوب
از ادیب وفاضل وشـاعـر ،که دشـتـسـتا ن هنوز
صـاحــب آوای عـشـقـی بـوده در ذهـن جـنـوب
فـصل نخـل وعـا طـفـه بـا بـوی (طـاره) صـبحگاه
عطـری از لیـلای عـشـقـی بـوده درذهـن جـنـوب
سـوزن شــعــرم درایــن انـبـار عـلـم ومـعــرفــت
حرف فـرداهـای عـشـقـی بـوده در ذهـن جـنـوب
کوچـه ی قـلعه ودشـتـستـان وایـن خـاک عـزیـز
آه...یـک دنـیـای عـشـقـی بـوده در ذهـن جـنوب
شاعر:فریبا جلالیان
1-ناصح
:مرحوم کربلایی نعمت الله کمالی متخلص به ناصح _2-شیدا :مرحومفتح الله
سعدآبادی _3 :کوهی :آقای کربلای کرم کوهستانی_4 واثق : قاضی عادل جناب سید
عبد الرحن معراجی _5 واجد :مرحوم محمد جعفر فرزندحاج محمد از استادان
فرهنگی وعالی رتبهتوضیحات:
موضوعات مرتبط: اشعار و ابیات
برچسبها: شعر شهر من , فریبا جلالیان , شعر برازجان , الا ای دشتسون ای یار جونی
تاريخ : سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۱ | 12:40 | نویسنده : الف.م |